جزئیات فعالیت

      مقداری که دیروز خوندم ولی حدود سی ساعت گوشی نداشتم که بخوام ثبت کنم

شعر «بدون اغراق دربارۀ مرگ»

 

شوخی سرش نمی‌شود،
ستاره‌ها، پل‌ها
نساجی، معادن، کشت و زرع
کشتی‌سازی و کیک پختن را نمی‌فهمد.

در موردِ برنامه‌هایِ فردا که حرف می‌زنیم
می‌دود میانِ صحبت‌هامان و حرفِ آخر را می‌زند
که خارج از موضوع است.
 
حتا چیزی را که کاملاً مربوط به حرفۀ اوست
بلد نیست:
نه گور کندن
نه تابوتی سرهم کردن
نه جمع و جور کردنِ ریخت‌وپاش‌هایش.
مشغولِ کُشتن است
و این کار را ناشیانه انجام می‌دهد
بدون نظم و نظام و بدونِ تجربه.
انگار بارِ اول است که رویِ هرکداممان تمرین می‌کند.

پیروزی جایِ خودش
اما شکست‌ها را ببین
تیرهایی که به خطا رفته‌اند
و تلاش‌هایی که از سر گرفته می‌شوند!

حتا گاهی از سرنگون کردنِ مگسی در هوا
عاجز است
در مسابقۀ خریدن،
به هزارپاها می‌بازد.

این‌همه پیازداران و حبوباتِ غلاف‌دار
شاخک‌ها، باله‌ها، آبشش‌ها
پرهایِ فصلِ جفت‌گیری و پشمِ زمستانی
شاهدی‌ست بر کارِ کاهلانۀ به تعویق افتاده‌اش.

سوءنیّت کافی نیست
و حتا کمکِ ما در جنگ‌ها و کودتاها
تا به حال، کم بوده است.

قلب‌ها درونِ پوستۀ تخم‌ها می‌تپد
اسکلت نوزادها رشد می‌کند
دو برگچه و در افق حتا درختانی بلند
نصیب بذرها می‌شود.

آنکه می‌پندارد مرگ مقتدر است
خود دلیلی زنده بر مقتدر نبودنِ آن است

زندگی‌ای پیدا نمی‌شود که دست کم یک لحظه
جاودان نبوده باشد.

مرگ
همیشه در فاصلۀ همین لحظه تأخیر می‌کند.

بیهوده دستگیرۀ دری نامرئی را
تکان می‌دهد.
هرچه را که به دست آورده‌ای
نمی‌تواند از تو پس بگیرد.
    
72
0

8

(0/1000)

نظرات

هنوز نظری ثبت نشده است.