جزئیات فعالیت
زینب لطفعلیخانی تا صفحۀ 18 خواند.
2 روز پیش
نویسنده باید رابطه داستان با زندگی را درک کند. داستان، استعارهای بری زندگی است. داستانگو شاعر زندگی است که قافیه ی این شعر را نه کلمات بلکه حوادث میسازند. داستان باید از زندگی فاصله بگیرد. داستان باید شبیه زندگی باشد انا نه به طور پیش افتادن و بدون معنا و عمق. بدترین دلیل گنجاندن چیزی در داستان این است که بگوییم: «اما واقعاً اتفاق افتاده» داستان زندگی واقعی نیسن. صرف حادث شدن ربطی به حقیقت ندارد. آنچه اتفاق می افتد امر واقع است نه مقیقت. حقیقت تلقی و برداشت ما از اتفاقات است. واقعیت زندگی ژاندارک یکی است، نویسندگان مختلف هر کدام او را یگانه و بیشباهت به هم تصویر میکنند و این نویسنده است که حقیقت زندگی او زا معنا میکند: ژاندارک روحانی آنوی ژاندارک شوخ و بذله گوی شاو ژاندارک سیاسی برشت ژاندارک رنج کشیده درایر جنگجوی رمانتیک هالیوود ژاندارک دیوانه شکسپیر در همه ی ذاستان ها با الهامی اسمانی ارتشی تشکیل میدهد و انگلستان را شکست میدهد و بر صلیب به اتش کشیده می شود.
7
0
1
(0/1000)
هنوز نظری ثبت نشده است.
نظرات