جزئیات فعالیت

      نویسنده باید رابطه داستان با زندگی را درک کند. داستان، استعاره‌ای بری زندگی است. داستانگو شاعر زندگی است که قافیه ی این شعر را نه کلمات بلکه حوادث می‌سازند.

داستان باید از زندگی فاصله بگیرد. داستان باید شبیه زندگی باشد انا نه به طور پیش افتادن و بدون معنا و عمق. بدترین دلیل گنجاندن چیزی در داستان این است که بگوییم: «اما واقعاً اتفاق افتاده» داستان زندگی واقعی نیسن. صرف حادث شدن ربطی به حقیقت ندارد. آنچه اتفاق می افتد امر واقع است نه مقیقت. حقیقت تلقی و برداشت ما از اتفاقات است.

واقعیت زندگی ژاندارک یکی است، نویسندگان مختلف هر کدام او را یگانه و بی‌شباهت به هم تصویر می‌کنند و این نویسنده است که حقیقت زندگی او زا معنا میکند:
ژاندارک روحانی آنوی
ژاندارک شوخ و بذله گوی شاو
ژاندارک سیاسی برشت
ژاندارک رنج کشیده درایر
 جنگجوی رمانتیک هالیوود
ژاندارک دیوانه شکسپیر
در همه ی ذاستان ها با الهامی اسمانی ارتشی تشکیل میدهد  و انگلستان را شکست می‌دهد و بر صلیب به اتش کشیده می شود.
    
7
0

1

(0/1000)

نظرات

هنوز نظری ثبت نشده است.