یادداشت بهروز دلاور
1401/3/1
﷽ من معتقدم به اینکه کتابها وقت خاص دارند برای خواندن، یکسال پیش که این کتاب را دست گرفتم، نصفه برگشت بین کتابها،اما وقتی دوشب پیش از میان کتابها نخوانده کشیدم بیرون، آنچنان داستانش جذاب بود که یک نفس نصفهاش راخواندم وچه بگویم از اجارهنشین خیابان الامین. شخصیت اصلی روایت کتاب،آقای جمال فیضاللهیست، شخصی که یک روز با یک کاروان از ترکیه همراه شد تا به سوریه برود و به قول خودش بازار آنجا را بسنجد ولی یکباره ماندگار شد، روایت ماندنش یک عنایت خاص به او بود،آقا جمال چندین سال در سوریه و در کنار حرم مطهر حضرت رقیه(س) ماندگار شد و روایتی مستند از سوریه در روزهای حمله داعش را بیان کرده،از آن جنایتی که در روستا دید تا خرید اسلحه برای مدافعان اولیه شهر تا موکبش در گوشه حرم.... روایت آقا جمال، دقیق و مستند است ،نویسنده هم به خوبی او را به صحبت وادار کـرده استتا چیزهایی که دیده را بیان کند،به نظرم بهتر است خیلی از افراد بخوانند تا بدانند باید چکار کنیم که خدای نکرده سرانجام ما،سرانجام سوریه نشود،البته اینجا ایران است و رهبر دارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.