یادداشت معصومه فراهانی

                تمّت بعون الله:)

خب... کتابِ سوم مجموعه آتش بدون دود (دوره ی اول) هم تمام شد و خیلی هم خوب تمام شد.
اعتراف میکنم که از چند سال پیش تا به حال دوبار آتش بدون دود را دست گرفته بودم ، اما ارتباط برقرار نکردن با اسم ها و حال و هوای صحرا باعث شد در همان پنجاه صفحه اول کتاب "گالان و سولماز" بگذارمش کنار.
و این بار در تمام طول خواندن سه کتابِ اول به این فکر میکردم که اگر دوباره شروع به خواندنش نمیکردم چه کلاه گشادی به سرم میرفت، عجب شاهکاری را از دست میدادم!

آتش بدون دود حقیقتا یک روایت زنده است، داستان نفس میکشد و قلبش یک لحظه از تپیدن نمی افتد، شخصیت ها هر لحظه قد میکشند و مخاطب این بزرگ شدن ها را میبیند.
داستان مثل یک رود خروشان در حرکت است، هر لحظه جویبار جدیدی از حرکتش نشات میگیرد و یک لحظه هم متوقف نمیشود.
هر دقیقه اتفاق تازه ای از راه میرسد و نفس آدم را میگیرد، و این نشان از قدرت خارق العاده ی یک نویسنده است که داستان به این بلندی را طوری جلو میبرد که حتی یک لحظه هم از تب و تاب نیفتد.

این را هم بگویم که فکر نکنید آتش بدون دود چند خط قصه پردازی ساده است و بهترین ساعت های بهترین سال های عمرم را گذاشته ام بر سر یک رمان بی سر و ته! هیهات!
آتش بدون دود تصویر اصیلی از زندگی ست با همه ابعادش:
عشق، نفرت، مهربانی، کدورت،اعتقاد، دین، بیماری، مرگ، تولد، سیاست، فساد، اقتصاد، ظلم ناپذیری، حق طلبی، حکومت..
آتش بدون دود به آدم جهان بینی میدهد، فکر کردن را یاد میدهد، انتخاب کردن را یاد میدهد، زندگی کردن را یاد میدهد، روح آدم را بیدار میکند، ورز میدهد، بزرگ میکند.
فکر میکنم در top 10 بهترین کتاب هایی باشد که تا به حال خوانده ام و از آن کتاب هایی ست که به جرئت میتوانم بگویم با خواندنش قدم بلند شد:)
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.