یادداشت

عشق و دیگر هیچ
        هوم...جالب بود!
یک شخصیت رو به طور خاص و جدیدی معرفی کرده بود،و این بیشتر از هر چیزی در نظر من باارزش اومد،کاری که کمتر کتابی می بینیم انجام داده باشه...
اتفاقا من همیشه از جمله نقد هام این بود که این دوره کتاب شهیدی پیدا نمیشه که سبکش کمی متفاوت باشه و نسل الان بتونن باهاش ارتباط بگیرن،که اینم پیدا شد:)!
اولش فقط یه اسم بود،مهدی،و طوری درباره این مهدی صحبت شده بود که من هم مانند قاضی به فکر افتادم که این مهدی یک شخصیت خیالیست عایا؟:/
و اولای کتاب جدا تو فکر بودم که بذارمش کنار و نسبت به بقیه کارای خانم شکوریان به نظرم کار خاص و ارزشمندی نمیومد!
ولی کم کم مهدی تبدیل شد به عبدالمهدی مغفوری و من همون ساعت یک و دو شب که نسخه فیزیکی کتاب رو میخوندم،به بدبختی از بین خانواده خواب گشتم یک گوگل پیدا کردم که توش سرچ کنم:عبدالمهدی مغفوری:)))
و تمام داستان همراه شخصیتای داستان رفتم تو نخ این عبدالمهدی و همراهشون خندیدم و گریه کردم و رفتم تو فکر و خلاصه آخر کتاب با خودم گفتم عجب چیزی خوندم ایول!
تنها چیزی که تو ذوق میزد گره اصلی داستان بود و اون حکم عجیب قاضی و سروش و دعوا و...خیلی غیر قابل باور بود.یعنی به نظرم بهتر بود از راه دیگه ای پاش به اون تحقیق عجیب کشیده می شد،جرم و دادگاه چیزی که به شوخی گرفته بشه نیست...
      
3

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.