یادداشت رها

رها

1400/12/03

                پشت همه ی داستان ها همیشه داستان مادر ها قرار دارد.زیرا از آنجاست که همه ی داستان ها آغاز می شود
قصه ی این کتاب قصه ی فرزند نامهربانی است که مادر خود را خواسته یا ناخواسته می رنجاند و زمانی که مادرش دار فانی را وداع می گوید تازه متوجه می شود که چه گوهر گرانبهایی را از دست داده است
مرگ پدر و مادر موجب می شود احساس کنی در هر جنگی که به آن پا می نهی تنها هستی
مادری که دیگر هرگز نگاه گرمش را نخواهد دید و در آغوشش نخواهد کشید
وقتی به مادرت نگاه می کنی به ناب ترین عشقی می نگری که تا کنون شناخته ای
اما دست روزگار با قهرمان ما همراه میشود تا او بتواند یک روز دیگر با مادرش زندگی کند و تمام خاطرات خوب گذشته را دوباره تجربه کند
خیلی خوبه که تو یه روز رو با مادرت میگذرونی،بچه ها باید بیشتر از این کارا بکنن
از جمله تجربه ی خوب دوباره چشیدن دست پخت مادرش
نمی دانم در غذایی که مادر آدم درست می کند چه رازی است که مزه ی آن همیشه در خاطر می ماند...اکنون در حال خوردن صبحانه ای از زمان گدشته ،دور میزی از زمان گدشته با مادری از زمان گدشته بودم

حقیقت اینجاست که مهم نیست چند سال ،چند ماه یا چند روز رو با کسی که برات عزیز هست سپری میکنی ،دست آخرهمیشه احساس میکنی که این زمان کافی نبوده، همیشه و همیشه آرزو میکنی که ای کاش زمان بیشتری رو باهاش سپری کرده بودی ،بیشتر به حرفهاش گوش داده بودی و بیشتر بهش احترام  گذاشته بودی.این احساس کمبود و گناه تا همیشه با بشر همراه بوده و خواهد بود.تمام هدف این کتاب یادآوری این نکته است که، تا زمان باقی هست قدر لحظه های با هم بودنمان را بیشتر بدانیم،و اینکه اگربه واقع بدانیم که پدرها و مادرهایمان چه دشواری هایی را به خاطر ما تاب آورده اند با آنان به نامهربانی رفتار نخواهیم کرد
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.