یادداشت سعید بیگی
1403/10/5
زبان روایت و نثر کتاب، ابدا جالب نیست و سختخوان است و من تا حدود صفحۀ 40 خیلی اذیت شدم تا اینکه کمی به تحمّلِ زبان سختش عادت کردم؛ اما این زبان کمی نارَوان، تا پایان کتاب زیرپوستی مرا آزار داد تا کتاب تمام شد و یک آخِییییییییییش بلند کشیدم! شوربختانه غلطهای املایی، چاپی، دستوری، جابجایی واژگان و ایرادهای نگارشی در آن دیده میشود و به نظرم کتاب به ویراستار سپرده نشده است. * نمونۀ 1: (( در صفحۀ 71 در سطر 19 میگوید؛ خاطرات تلخ جنگ داخلی و کشتهشدن آنوشای کوچولو که 8 سال بیشتر نداشت! آنوشا نام نوۀ فعلی کشیش است. آیا منظور از آنوشا او است؟ ابدا چنین نیست، زیرا در صفحات بعدی، او را در کنار پدر و مادرش ـ پسر و عروس کشیش ـ میبینیم. ظاهرا باید نام دختر کوچولوی کشیش باشد که در دوران جنگ داخلی لبنان، کشته شده است! اما تنها حدس و گمان من به این نتیجه راه بُرد. وگرنه نویسنده هیچ توضیحی در بارۀ آن نداده است. )) ** نمونۀ 2: ((( در صفحۀ 129 در سطر 9 میگوید؛ سرگئی پسر کشیش چمدانی خریده و به فرودگاه آورده تا اضافه بارهایشان را داخل آن بگذارند. و در صفحۀ 130 در سطر 9 میگوید؛ سرگئی و کشیش روی مبل نشستند و عروس به آشپزخانه رفت و همسر کشیش، مشغول بستن چمدانها و اسباب و اثاثیه شد. و باز در صفحۀ 132 در سطر 10 میگوید؛ سرگئی به دخترش گفت که تابستان به مسکو برای دیدار پدربزرگ و مادربزرگ خواهیم رفت و حال باید آنها را به فرودگاه برسانیم. ـ اول میگوید: پسر کشیش چمدان را به فرودگاه آورده. ـ بعد میگوید: همسر کشیش در خانه مشغول بستن چمدانها شد. ـ سپس میگوید: حال باید آنها را به فرودگاه برسانیم. نکته: اگر نویسنده قصد داشته از شیوههای نویسندگی استفاده کند تا قصه جالبتر شود؛ سواد اندک ما این مطلب را درک نکرد و پوزش میطلبیم. ))) این نخستین کتابی است که از آقای ابراهیم حسن بیگی میخوانم. من تعریفها و تبلیغات بسیار زیادی، هم از ایشان و هم از این کتاب دیده، خوانده و شنیده بودم و واقعا انتظار زیادی داشتم و از 100 درصد انتطاراتم؛ اگر خوشبینانه نگاه کنیم، حدود 60 درصدش برآورده نشد. به نظرم با وجود تازگی و زیبایی موضوع، داستان این کتاب خیلی ضعیف بود؛ یعنی نویسنده به هر دلیلی نتوانسته بود، آن را بپرورد و داستانی جذاب و پُرکِشِش به خوانندگان و مخاطبان تحویل دهد. نویسنده در این کتاب با طرح قصهای در حاشیه، به متن زندگی مولا امیرالمومنین علی علیهالسلام پرداخته و عبارات و جملاتی زیبا و ناب را از نهجالبلاغۀ امام علی علیهالسلام برگزیده است که باید به حُسن انتخابشان تبریک گفت و از ایشان تشکر کرد. *** و اما خلاصۀ داستان: قصه در کلیسایی در مسکو، پایتخت روسیه آغاز شده و در همان جا هم تمام میشود. یک کشیش روسی که سالها در لبنان گذرانده و هم اکنون پسر، عروس و نوهاش آنجا ساکن هستند، مردی تاجیک را با یک کتاب خطّی در کلیسا ملاقات میکند و قرار است آن مرد روز بعد پول کتاب را از کشیش در همان کلیسا بگیرد. شب هنگام در رویایی میبیند که حضرت عیسی علیهالسلام نوزادی را به او میسپارد تا از وی مراقبت کند. کشیش کتاب را امانت پیامبر خدا مسیح میداند. پس از خروج مرد تاجیک از کلیسا و از درِ پُشتی، دو سارق که مرد را دنبال کردهاند، از کشیش سراغ او را میگیرند و کشیش اظهار بیاطلاعی میکند. سارقان روز بعد در محل کارش در یک ساختمان ناتمام، مرد تاجیک را میکشند و کشیش را تهدید میکنند. کشیش همان روز فرار میکند و به لبنان میرود. هدف کشیش هم نجات جان خود و همسرش و هم نجات کتاب خطّی قدیمی است و هم ملاقات با دوستانش در لبنان، مثل کشیش کارپیانس و جُرج جُرداق مسیحی. کشیش با راهنمایی جُرج جُرداق، کتابهای زیادی در طول یک ماه اقامتش در لبنان میخواند و چندین کتاب هم میخَرَد تا در مسکو آنها را بخواند و گویا در همین ایام تحولی در وجودش روی میدهد. کشیش پسرش سرگئی را نصیحت میکند که کتاب بخواند و به ویژه کتابهایی در بارۀ زندگی امام علی علیهالسلام؛ اما او کمتوجهی برخی مسلمانان نسبت به امام علی علیهالسلام را نشانۀ کماهمیت بودن شخصیت و زندگی ایشان و اغراق پدرش میداند!؟ پیش از حرکت به سمت مسکو؛ دوست کشیش که یک پروفسور است، به او اطلاع میدهد که قاتلانِ مرد تاجیک، به منزلش دستبرد زدهاند و پیش از خروج از منزل، دستگیر و زندانی شدهاند. کشیش و همسرش به مسکو میرسند و دوست پروفسورش، آنها را تا منزل همراهی میکند. در آنجا متوجه میشوند که چمدانشان با فردی دیگر جابجا شده است. در همین هنگام که کشیش نگران است و حالش بد شده، رویایی دیگر میبیند که جوانی به او میگوید؛ ما خواستیم با شخصیت علی علیهالسلام آشنا شوی و زندگی دنیا و آخرتت را بسازی و حال آن امانت باید در اختیار فرد شایستۀ دیگری قرار گیرد تا او نیز راهنمایی و هدایت شود. همسر کشیش، روز بعد از او میخواهد تا به فرودگاه بروند و چمدان گمشده را بیابند، اما کشیش میگوید که دیگر لازم نیست و باید به کارهای مهمتری که دارند برسند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.