یادداشت ابوالفضل

        چقدر جالب !!!
صفحه ۱۶۱
الیزابت کوبلرراس مخالف با اسطوره هایی که ساختیم خدا ، بهشت ، فرشته و ... بود. ولی وقتی با کودکانی که دلواپس مرگ بود روبه رو شد‌و نمیدونست چطور باید توضیح بده که از دلواپسی کودک کم بشه  به کودک میگه در زمان مرگ انسان ها مانند پروانه ای تغییر شکل می دهند  یا به آینده ای که سرشار از آسایش هست می رسند.

این بخش خیلی بفکر فرو برد من رو ! یکم عقلی فکر کنیم ممکنه همه این چیزایی که بهمون از بچگی گفتن بخاطر اضطراب مرگ و اینکه ما انکار و فراموش کنیم از اینکه ممکن است یک روزی به طور کل نیست و نابود شویم . اینکه میگیم لابد یه حکمت و هدفی باید وجود داشته باشد و بدور از عقل انسانی هست اگر دنیایی وجود نداشته باشه شاید ما خودمون این ها رو درست کردیم برای آسایش ذهنمون برای اینکه همش به مرگ فکر نکنیم.
و یکم دقیق تر شیم متوجه میشیم تقریبا تنها داستان هایی هست که ما سینه به سینه بدون هیچ تغییری در ساختارش در حال انتقال دادنیم درحالی که در قسمت های دیگه زندگی همه چیز در حال تغییر و روز به روز پیشرفت و آگاهی بیشتر در اون زمینه ایجاد میشه اما در قضیه مرگ اینطور نیست. در همه ادیان و فرهنگ ها نیز کم بیش به همین ترتیب و همین اسطوره ها وجود دارد.
شاید کلش یه داستان دروغینه
بنظرم جا فکر دارهه.
      
12

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.