یادداشت
1403/3/6
این اولین کتابی بود که از جین آستین خوندم و فکر میکنم کتاب خوبی برای شروع آثارش نبود! به نظرم کتاب سطح پایینی بود و جذابیت زیادی نداشت،انقد کشش کتاب برام کم بود که 4 ماه طول کشید تا تمومش کنم و این باعث شد این مدت اصلا کتاب نخونم . با توجه به مطالبی که راجع به این نویسنده شنیده بودم خیلی انتظار زیادی ازش داشتم که اصلا اصلا این انتظار برآورده نشد. شخصیت اِما خیلی خیلی خیلی خودخواه بود، خیلی زیاد از این شخصیت بدم اومد. به خاطر خوشی خودش احساسات هریت اسمیت بینوا رو بارها به بازی گرفت و مانع این شد که سر موعد به اون زندگیای که حداقل برای خود هریت ایده آل بود برسه. اِما خیلی نگاه از بالا به پایین و خیلی خیلی تکبر اشرافی داشت. همیشه این طور آدما برای من منفور و غیر قابل تحمل هستن. انگار تنها دلیل دوستیش با هریت ارضای نیازش به تعریف و تمجید بود، البته که هریت هم شخصیت بدبختی داشت که اجازه میداد اِما اینطوری به بازی بگیرتش. در مجموع من قهرمان این داستان رو لایق این خوشبختی نمیبینم، درسته که در پایان تصمیم میگیره کمی متواضع بشه ولی من فکر میکنم این فقط در حد حرف بود چون حتی در صفحات پایانی کتاب هم باز خودخواهی این آدم کاملا مشهود بود! نکته آخر اینکه گفته شده نویسنده نهایت قدرت طنزش رو در این کتاب پیاده کرده و جالب اینجاست که من حتی یک لبخند هم در طول خوندن این کتاب نزدم😐 من خوندن این کتاب رو به کسی پیشنهاد نمیکنم، شاید خوندنش فقط مناسب کسایی باشه که به این نویسنده علاقمند هستن و یجورایی مرید قلمش شدن چون جز علاقمندی به نویسنده من دلیل دیگهای برای خوندن این اثر نمیبینم. البته بازم سلیقهها متفاوته! پینوشت: من این کتاب رو دو سال پیش خوندم، درحالی که حسابی اون موقع دلم از جین آستین خون بود اما الان دلم برای فضای این کتاب تنگ شده و شاید اگه دوباره بخونمش مهربانانهتر راجع بهش نظر بدم 😅
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.