بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت احمدرضااعلایی

                تنها کتابی بود که وقتی صفحه ی آخرش را خواندم آن قدر گریه کردم که همسرم فکر کرد عزیزی را از دست دادم. واقعا از دست دادم. با تمام وجود احساس کردم جگرم آتش گرفت آن زمان که پیکر مظلوم سید باقر را چند باره نبش کردند تا پنهانش کنند. آن زمان که خواهرش سیده مظلوم را مانند مادرش بی نشان قبر کردند. 
وقتی به عراق فکر می کنم دلم میگیرد. از مردمانش و از علمایش. چه راحت سید را رها کردند همان طور که جدش علی را.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.