یادداشت سید حسین مرکبی
1400/11/13
در این دو سال امام موسی صدر با چند چالش یا به بیانی سؤال مبنایی مواجه است؛ سؤالاتی که شاهد شکلگیری پاسخشان با مرور زمان هستیم. مجلس اعلای شیعیان به عنوان هفدهمین و آخرین مجلس فرقهای از فرق هفدهگانهی لبنان تازه تشکیل شده و امام با این سؤال مواجه است که آیا تأسیس این مجلس به معنای فرقهگرایی نیست؟ و چنان که میدانیم فرقهگرایی نقطهی مقابل سکولاریسم است. از طرفی مجلس اعلای شیعیان به امام مجالهای بیشتری برای ورود به سیاست میبخشد و امام جایی اواخر جلد تصریح میکند من مدام از خودم میپرسیدم به عنوان وارث باقیماندهی اعتماد مردم به ائمه علیهم السلام تا کجا حق دارم وارد سیاست شوم. سومین ویژگی آن سالها حملات مستمر و قساوتآمیز اسرائیل به جنوب لبنان است؛ حملاتی که بیش از آنکه نشاندهندهی قدرت اسرائیل باشند نشاندهندهی ضعف حاکمیت لبنان هستند. این سه چالش، امام را با یک موضوع اساسی مواجه میکند: حکومت. در شرایطی که هنوز ده سال هم از هجرت امام از قم و نجف به عنوان نمادهای سنت علمایی شیعه نمیگذرد امام به دوراهی سرنوشتساز و البته پر ابهام تشکیل حکومت در اندیشهی شیعه میرسد. روزنامههای مصری هنگام سفر امام به الازهر، ریاست جمهوری ایشان را گمانهزنی میکنند؛ پارلمان لبنان ایشان را به عنوان رئیس مجلس رسیدگی به اوضاع جنوب بر میگزیند و در انتها خبرنگاری که از ایشان میپرسد نظر شیعه دربارهی ورود علمای دین به حکومت چیست؟ و ایشان اجازه میخواهد به این سؤال پاسخ ندهد بلکه آن را در قالب مقالهای تقدیم آن رسانه کند. مقالهای که گویا هیچ وقت فرصت قلمی شدن نمییابد اما هر چه به آخر این دو سال نزدیک میشویم پاسخ بیش از پیش وضوح مییابد؛ پاسخی که در واقع حلی بیبدیل و روشن برای معضل تاریخی قیام/ تقیه در اندیشهی شیعه است؛ پاسخی که پیش و پس از آن تا کنون مانندی ندارد؛ پاسخی که همزمان نه به حکومت و نه به تقیه است؛ همزمان نه به جمهوریت و نه به قعود است. بسیار متعجب شدم که امام در پایان سال ۱۳۵۰ بحثهایی دارد بسیار شبیه بحثهای سالهای ۱۳۵۳ آیت الله خامنهای و ۱۳۴۱ آیت الله شهید سید محمد باقر صدر که اخیرا در قالب کتابهای انسان ۲۵۰ ساله و أئمة أهل البيت (ع) ودورهم في تحصين الرسالة الإسلامية چاپ شدهاند. تعجبم از نتیجهگیری کاملا متفاوت امام صدر در پایان این بحثها بود. وجه مشترک پاسخ آیت الله خامنهای و شهید صدر، صبغهی سیاسی نتیجهگیریهایشان است؛ چه این که هر دو بزرگوار با این که هیچگاه به مصر سفر نکردهاند تحت تأثیر اسلام سیاسی برخاسته از مصر هستند. در این میان امام صدر که شاید در سالهای پس از آیت الله بروجردی و هر چه کمرنگتر شدن ماجرای تقریب، از آخرین سفیران رسمی شیعه به مصر است، پاسخی خارج از چهارچوبهای اسلام سیاسی دارد؛ پاسخی که باز هم حلّی است و صرفا نقضی نیست؛ پاسخی که باز هم فرار از دوگانهی اسلام سیاسی و اسلام سکولار است. نکتهی جالب دیگر در جلد دوم، مقالهای بود که احساس میشد به هیچ وجه قابل ترجمه نیست! مقالهای در ارتباط با مفهوم «شهادة» در اسلام. شهادة نه به معنای کشته شدن در راه خدا. شهادة در مفهوم قرآنیاش که ما عموما تصوری از آن نداریم. همچنین قصیدهی بلندی از بولس سلامة در ثنای امام صدر و قطعهای ادبی از جورج جرداق دربارهی ایشان و البته سخنرانی شگرف امام صدر دربارهی پولس سلامه که به خوبی گرایش ایشان به الهیات شمولگرایانه را نمایان میسازد. حالا که سخن به اینجا رسید باید بگویم به نظرم همهی این پاسخهای بیبدیل از دل الهیات شمولگرایانه زاییده شدهاند؛ گونهای از الهیات که تماما قرآنی است و برابری انسانها، خدمت به خلایق و البته فداشدن در راه حق از اقتضائات مستقیم و بیواسطهی آنند. مخالفت بیچون و چرای امام با اسرائیل نیز به دلیل برساختگی اسرائیل از الهیات انحصارگرایانه است؛ الهیاتی که اگر از حق نگذریم ما نیز کم و بیش دچار آن هستیم...
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.