یادداشت محمد مهدی شاطری

        میان این همه کار و کتاب هایی که قطعا خواندنشان برایم بسیار مهم بود، کتاب گردان قاطرچی ها را در کتاب های قدیمی مادرم دیدم و احساس کردم حال مهم ترین وظیفه ام خواندن آن است.
پس آن را به سرقت برده و خارج از برنامه شروع به مطالعه کردم .

صحبت از اینکه گردان قاطرچی ها شخصیت ها و قلم نویی را در میان کتاب های دفاع مقدس دارد اصلا برایم جذاب نیست.
دیگران گفتند و می دانیم.
مسئله ای که برای من جالب توجه هست و مرا به فکر فرو برد شاید اصلا هدف اولیه نویسنده نبوده باشد اما مهم ترین نکته ای است که به نظر من می آید.

زمانی که از شهدا و درکل  رزمندگان  دوران دفاع مقدس صحبت می کنیم نا خودآگاه با ((احترام و افتخار)) همراه با نام آن ها تداعی می شوند.
تاجایی که من گاهی با خودم‌ می گویم :
خوش به حالشان کاش منم آن دوران بودم و یک خودی نشان می دادم و....
اما موقع خواندن گردان قاطرچی ها رزمندگانی را دیدم که چه‌بسا با پا گذاشتن در این مسیر اعتبار اجتماعی خود را از دست داده و رابطه سرد‌‌‌تری مردم با آن ها برقرار می کنند.
نمونه اش پدربزرگی که در کتاب پاهایش بخاطر آسیب دیدن بوی بدی گرفته است و خانواده و اطرافیان از این بو رنج می برند، یا فردی که زیبایی اش را از دست داده است، و یا گردانی که رزمندگان او با عنوان "قاطرچی ها" شناخته و گاه مسخره می شوند.

خیلی دوست دارم بیشتر درمورد این مسئله صحبت کنم اما با کلمات قادر به بیان احساس و فکرم نیستم .
فقط می توانم بگویم قشری را پیدا کردم که واقعا برایم عزیز تر از ....

نمی دانم حرفی که می خواهم بگویم درست است یا خیر پس 
نمی گویم .
      
21

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.