یادداشت لاکپشت سبز
1402/2/29
*داستان* پدر بزرگ و نوه اش خیلی باهم رفیقن،پدربزرگ معمولا نوه خودش رو با داستان های تخیل آمیز سرگرم می کنه و تهش این جمله رو به زبون می یاره(واقعا جدی جدی). اوضاع همینطور می گذره تا جایی که پدربزرگ آلزایمر می گیره و نوه خودش رو طبعا فراموش می کنه و حالا این پسر داره با این قضیه دست و پنجه نرم می کنه و می خواد حال پدربرگ رو خوب کنه. * چه نکته هایی هست که توی این کتاب ممکنه به درد بچه ها بخوره؟ 1.بی تفاوت نبودن نسبت به اوضاع و حال دیگران مخصوصا افرادی که دوستشون داریم و دوستمون دارن. 2.ناامید نشدن و تلاش کردن برای رسیدن به هدف. 3. شاید کمی افزایش قدرت تخیل. * بچه ها ممکنه با چه سوالاتی و چالش هایی رو به رو بشن؟ 1.آلزایمر چیه؟ 2.ترس از فراموشی خود و اطرافیان 3.چرا بابا بزرگ به نوه آنقدر دروغ می گه،مگه دروغ کار بدی نیست؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.