یادداشت لاکپشت سبز

                *داستان*
پدر بزرگ و نوه اش خیلی باهم رفیقن،پدربزرگ معمولا نوه خودش رو با داستان های تخیل آمیز سرگرم می کنه و تهش این جمله رو به زبون می یاره(واقعا جدی جدی).
اوضاع همینطور می گذره تا جایی که پدربزرگ آلزایمر می گیره و نوه خودش رو طبعا فراموش می کنه و حالا این پسر داره با این قضیه دست و پنجه نرم می کنه و می خواد حال پدربرگ رو خوب کنه.
*
چه نکته هایی هست که توی این کتاب ممکنه به درد بچه ها بخوره؟
1.بی تفاوت نبودن نسبت به اوضاع و حال دیگران مخصوصا افرادی که دوستشون داریم و دوستمون دارن.
2.ناامید نشدن و تلاش کردن برای رسیدن به هدف.
3. شاید کمی افزایش قدرت تخیل.
*
بچه ها ممکنه با چه سوالاتی و چالش هایی رو به رو بشن؟
1.آلزایمر چیه؟
2.ترس از فراموشی خود و اطرافیان
3.چرا بابا بزرگ به نوه آنقدر دروغ می گه،مگه دروغ کار بدی نیست؟
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.