بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت مجید اسطیری

                سال 83 یا 84 رمان را خواندم و الآن باید برای نظر دقیق تر بازخوانی اش کنم اما آن موقع چندان چشمم را نگرفت و قطعا متوجه ظرائف روانشناختی اش نشدم. این اندازه خاطرم هست که ماجرای بی افت و خیز داستان کسالت آور بود برایم . اما سال 88 که اقتباس بهروز افخمی را دیدم احساس کردم فیلمی وفادارانه بر اساس یک قصه عمیق و رازآلود است. مخصوصا آن سکانس های پایانی واقعا خوب بود

---

عقده اختگی در آمیختن با زاینده رود


پیدا کردن نظرگاه صحیح در مواجهه با یک اثر ادبی مهمترین تمهیدی است که مخاطب/منتقد باید به آن همت گمارد. با یک نظرگاه غلط هر شاهکار ادبی یک اثر ملال آور یا موهوم جلوه خواهدکرد. کتابخوان حرفه ای هرگز از یک مسیر تکراری برای پا گذاشتن به جهان همه رمان ها استفاده نخواهدکرد. 
جعفر مدرس صادقی رمان گاوخونی را در سالهایی نوشته است که جامعه ما در التهاب جنگ میسوخته ولی این دلیل نمیشود ما مجبور باشیم به دنبال ابعاد پررنگ اجتماعی در این اثر بگردیم. طبیعتا با اولین جستجو لابلای صفحات این رمان کم حجم متوجه میشویم بعد اجتماعی آن چقدر رقیق است. پس رمان گاوخونی خودش دارد به ما میگوید «من را باید به شیوه دیگری بخوانی! من یک رمان اجتماعی نیستم!»
بعد از این مرحله، با دیدن اهمیت روابط خانوادگی، علی الخصوص رابطه پدر-پسری درخواهیم یافت با یک رمان کاملا روانشناختی طرف هستیم. در این اثر با همه شئون اجتماعی، حتی هویت شهرها، برخوردی روانشناختی شده است. انگار که اصفهان و تهران دو آدم با روحیات متفاوت هستند که با هر کدام باید به شکل متفاوتی رابطه برقرار کرد:
"دلم میخواست برگردم تهران. نه این که اصفهان را دوست نداشته باشم. اما اصفهان آزارم میداد. من کاری به تهران نداشتم. نه دوستش داشتم و نه کاری به کارش. او هم به من همین طور. اما اصفهان نه! به من کار داشت. هر جا که پا میگذاشتم چیزی بود که آزارم میداد. چه چیزی که به همان صورتی که از بچگی دیده بودم هنوز مانده بود، و چه چیزی که از آن صورت درآمده بود و چیز دیگری شده بود و همه ی چیزهایی که در اصفهان بود یکی از این دوتا چیز بود"
راوی و شخصیت اصلی گاوخونی جوانی است که در ارتباط برقرار کردن با آدمهای اطرافش دچار مشکل است و منشا این مشکل را وقتی کشف میکند که پدر درگذشته اش را چند بار در خواب میبیند و مصمم میشود با نوشتن خاطراتش، رابطه خودش با پدرش را شخم بزند. صحنه مرکزی خوابها و خاطرات او از پدرش آبتنی کردن صبحگاهی در رودخانه زاینده رود است که اگرچه از مهمترین نشانه های شهر اصفهان است اما بر اساس معناهای ضمنی روانشناختی، نشانه وجه مادینه زندگی است. بنابراین پدر که به آبتنی کردن علاقمند است در آمیختن با وجه زاینده زندگی موفق، اما پسر که حتی تحمل خیس شدن را ندارد در این امر شکست خورده است.
این شکست باعث سرخوردگی راوی میشود و نهایتا حتی وقتی با مرگ پدر راهی برای گشوده شدن عقده راوی باز میشود، او در داشتن یک رابطه سالم و کامل با همسرش در ابتدای زندگی ناکام میماند و ضمن اعتراف به این که همسرش دست نخورده است او را طلاق میدهد.
گاوخونی یک روایت داستانی موفق در بیان تعارضی روانی به نام «عقده اختگی» است. عقده اختگی که توسط زیگموند فروید مطرح شده است یک ترس روانی است که از رابطه مخدوش کودک (به طور ویژه پسر) با پدر سرچشمه میگیرد و طی مرحله رشد درک جنسی خود را نشان میدهد.
در گاوخونی راوی بر خلاف پدرش از آبتنی کردن در زاینده رود پرهیز میکند، در حالی که فراتر از پدرش، معلم ریاضی اش، آقای گلچین، که به شکل واضحی نماینده روحیات و خصوصیات مردانه است به سادگی و به کرات با زاینده رود، این وجه زنانه هستی و شهر اصفهان آمیخته و می آمیزد. راوی به او غبطه میخورد و در تلاش برای جلب توجه اوست اما در این کار نیز ناکام میماند. سالها بعد که به اصفهان بازمیگردد تا کوچه های تودرتوی روان خویش را بکاود متوجه میشود که آقای گلچین در زاینده رود غرق شده است. این خبر راوی را از یک آستانه شناختی دیگر هم عبور میدهد و او در می یابد که حتی کامیابی روانشناختی هم درمان دردهای او نیست.
این رمان به درستی در میان آثار مکتب اصفهان میگنجد و مخصوصا شباهت جالبی با رمان شازده احتجاب دارد. هم از آن بابت که مثل شازده احتجاب روایتگر افول یک شخصیت و یک خانواده است. هم از آن بابت که مانند شازده احتجاب توجه وسواس گونه ای بر عقده های روانی حل نشده قهرمان دارد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.