یادداشت ملیکا خوشنژاد
1403/8/27
4.1
15
«اتللو» خیلی سرراسته. بار اولی که خوندمش از همین سادگی و سرراستیاش خوشم اومد. روایت جذابه، شخصیتها بهویژه اتللو و یاگو خیلی جالباند، نمایش برگرفته از نام کسی است که سیاهپوسته و میشه توش کلی مضمون از نژادپرستی گرفته تا عشق و خیانت و تمایلات ضداجتماعی پیدا کرد. و همین شگفتانگیزش میکنه؛ اینکه در عین سادگی و سرراستی میشه انقدر موضوعات مختلف توش پیدا کرد و در مورد هر کدوم عمیق فکر و بحث کرد. این جادوی شکسپیره که با یه روایت ظاهراً ساده میتونه انقدر خوراک فکری به خواننده و مخاطبش بده. اتللو یک ژنرال مغربی سیاهپوسته در جامعهای که مشخصاً کسی عادت به همچین چیزی نداره. برای همین بارها و بارها حتی از زبان دزدمونا که بیقید و شرط عاشق اتللو است اشارههای نژادپرستانه به اتللو رو میشنویم. شاید برای همین اتللو نمیتونه باور کنه که دزدمونا عاشقشه و خودش رو سزاوار عشق کسی که انگار از اون بالاتر و زیباتر و ارزشمندتره نمیدونه. از همون اول انگار شک داره که یه روز دردمونا برای عشق کس دیگری که بیشتر از اتللو لایق اونه، رهاش میکنه و میره. اتللو اجازه نمیده عشق بینشون رشد کنه و به کمال برسه؛ نمیذاره کمکم و با سرعتی طبیعی هم رو بشناسن و به هم اعتماد کنن؛ انگار خودش رو دستی دستی توی مخمصهای میاندازه که دوباره بهش ثابت شه لایق دوست داشته شدن نیست. «اتللو» تراژدی شناخته. ما هیچوقت نمیتونم بیواسطه به احساس و افکار کسی جز خودمون دسترسی داشته باشیم. بعد از شوپنهاور و نیچه و فروید البته میدونیم این گزاره حتی دربارهی خودمون هم نمیتونه صددرصد صادق باشه چه برسه به دیگران. اتللو نمیتونه به احساسات و افکار دزدمونا دسترسی داشته باشه و بفهمه که دچار سوءتفاهم شده و چون خودش رو سزاوار دوست داشته شدن هم نمیدونه همه چی دست به دست هم میده تا این تراژدی شناخت محقق بشه. اما بخش جالب و هیجانانگیز «اتللو» از نظر من شخصیت منحصربهفرد و غریب یاگوست. یاگو سایکوپاته. درسته که بهخاطر اینکه اتللو کاسیو رو به جای یاگو نایب خود کرده، یاگو از نظر منطقی دلیلی برای انتقام گرفتن از اتللو داره، اما کینه و تنفر و آشوبی که به پا میکنه خیلی بیشتر از چیزیه که بخواد صرفاً بهخاطر این ماجرا باشه. در راستای همون تراژدی شناخت بودن «اتللو» میتونیم بگیم یاگو از اینکه اتللو تواناییهای شناختی یاگو رو دستکم گرفته و کاسیوی ریاضیدان رو به فرد نظامی و باتجربهای مثل یاگو ترجیح داده، یاگو میخواد با ضعیف کردن قوای شناختی اتللو و کاسیو ازشون انتقام بگیره، اما باز هم انتقامش خیلی پررنگتر و عمیقتر از اونه که بتونیم صرفاً به این دلیل درنظرش بگیریم. یاگو شروره چون از شرارت خوشش میآد. یاگو از اون دست شرورهاست که نه فقط بهخاطر رسیدن به منفعت یا عملی کردن انگیزهی شخصی، بلکه برای اینکه از شرارت خوشش میآد دست به چنین اعمالی میزنه. برای همین یاگو سایکوپاته و من رو یاد جوکر نولان میانداخت. از طرفی دزدمونا دقیقاً نقطهی مقابل یاگوست؛ یعنی خوبه اما نه برای رسیدن به هدفی خاص، بلکه چون مثل یه قدیس خوبه و بیقیدوشرط عشق میورزه. برای همین هم در تفسیرهای «اتللو» میگن دزدمونا قدیس و یاگو قدیس واژگونه و در واقع «اتللو» تقابل خوبی و بدی ذاتی است انگار.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.