بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سجاد نجاتی

                ✅ "رابین" حس کرد، مایه‌ی شرم‌ساری‌ست. جداً بی‌اندازه مایه‌ی شرم‌ساری‌ست. چنان‌چه به‌جای او زنی با اعتماد به نفس و تجربه‌ی بیش‌تری بود، همان موقع عصبانی می‌شد و با خشم و غضب از آن‌جا دور می‌شد. چه شب‌ها که ننشستم برایش. چندی بود که او از یکی از زن‌ها در محل کارش شنیده بود که، موقع تعریف ماجرای مردی که ولش کرده و رفته بود، آدم نمی‌تواند به مردها اعتماد کند. زن طوری رفتار کرده بود که انگار اصلاً هم تعجب نکرده است. و هم‌اکنون رابین هم در اعماق وجودش هیچ تعجب نکرد، چون فقط خودش مقصر بود و بس. خودش باید می‌فهمید که حرف‌های تابستان گذشته‌ی دانیل، وعده‌ی دیدار و وداع در ایست‌گاه راه‌آهن به‌نوعی دل‌خوش‌کنی و کار مسخره‌ای بود؛ مهربانی و محبتی بی‌مورد و غیر ضروری نسبت به زنی تنها که کیف پولش را گم کرده‌است و تک و تنها به دیدن تئاتر می‌آمد. بدون شک او هم قبل از این‌که پایش به خانه برسد، پشیمان شده است و دعادعا کرده رابین حرفش را جدی نگرفته باشد.
-------------------
۱۴۰۲/۱۱/۰۲
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.