یادداشت احسان رضایی

                می‌دانم کتاب مدتی است تجدید چاپ نشده، اما باز هم می‌ارزد که بروید و از کتابخانه یا از دوستان قرضش بگیرید و بخوانید. بورخس، این دانای آرژانتینی، با اینکه نیمی از عمرش را در تاریکی گذراند و نابینا شد، اما اسطوره کتابخوانی است. او چندین زبان می‌دانست و با ادبیات بیشتر ملتها آشنا بود و این غور مداوم او در ادبیات ملل، باعث شده تا داستانهایش چندفرهنگی باشد. مثلا در همین مجموعه «هزارتوهای بورخس»، یک داستان درباره ابن‌رشد، فیلسوف مسلمان داریم، یک داستان با عنوان «تقرّب به درگاه المعتصم»، یعنی خلیفه عباسی و یک داستان هم با الهام از یک آیه قرآن (داستان «ابن‌حقان بُخاری و مرگ او در هزارتوی خود»). بورخس در این داستانهای کوتاه، درباره همه مشغله‌های ذهنی بشر حرف زده است، چیزهایی مثل زمان، سرنوشت و کم‌ارزشی زندگی. بازی‌های ذهنی او در این داستانها، هر خواننده‌ای را حیرتزده و شیفته می‌کند. داستان مردی که گذشته‌اش را تغییر می‌دهد (داستان «مرگ دیگر»)، مردی که عمر جاودان پیدا می‌کند و از آن خسته می‌شود («جاودانگان»)، مردی که در خواب جوانی را می‌آفریند و بعد می‌فهمد که خودش هم مخلوق یک رویاست («ویرانه‌های مدوّر»)، ... همگی از نوعی هستند که بعد از خواندنشان هم توی سر خواننده ادامه پیدا می‌کنند. بخصوص که مرحوم احمد میرعلایی هم با هنرمندی تمام همه این ماجراها را ترجمه کرده و انگار متنی کاملا آشنا و ایرانی در پیش رویمان هست. اما این همه ماجرا نیست، هنرمندی بورخس جایی است که در داستانهایش به کتابها و نویسندگان محبوبش ارجاع می‌دهد. بورخس طوری درباره کتابهایی که خوانده حرف می‌زند، که می‌خواهید از غصۀ نخواندن آن کتابها بمیرید. این، کتابی است در ستایش کتابها.

https://t.me/ehsanname/2195
        
(0/1000)

نظرات

جالب بود. ممنون که دانسته‌های خودتون رو به اشتراک می‌ذارید.
fahimeh sajedi

1401/11/11

چقدر خوب کتاب رو توصیف کردید مشتاق به خوندنش شدم