یادداشت مجید اسطیری

                مستضعفین، نجیب زادگان آن جهانند.
(. صرفا جهت اطلاع: این متن را چهار سال پیش با عصبانیت توی وبلاگم نوشتم)
در حال و هوای این روزهای من، در حال و هوایی که نه تنها از هرچه "پولدار" که حتی از هرچه "پول" تنفر پیدا کرده ام. خواندن "ژرمینال" امیل زولا خیلی لذت بخش بود. داستانی که در معادن فرانسه میگذرد. آدمهایی که مثل حیوان زندگی میکنند برای اینکه فقط بتوانند از عمق 600 متری زمین زغال استخراج کنند. پیرمردهایی که تا سالها بعد از بازنشستگی مثل "سگ جان" پیر، هنوز خلط های سیاه از سینه تف میکنند. خانواده هایی که به معنای دقیق کلمه به نان شبشان محتاج هستند و احتیاج دامن عصمتشان را آلوده میکند. من میگویم ژرمینال زولا بیش از آنکه رمان ناتورالیستی باشد رمان مستضعفی است. این آدم ها حتی وقتی اشتباه میکنند، حتی وقتی آخرین سکه شان را پای الکل میگذارند قربانی دست سرمایه و سرمایه دارها هستند. قشنگ تقابل رمان تقابل مستضعف و ظالم است. هرچند که خود زولا چندین بارمیگوید این تقابل میان "سرمایه" و "کار" است. این هم منافاتی با برداشت من ندارد. یک عده سرمایه دار نجس آن طرف نشسته اند که مالکان و سهامداران معدن هستند و زولا آن قدر هنرمند است که وقتی آرامش و آسایششان را برایت توصیف میکند حالت تهوع بهت دست میدهد. وقتی فساد اخلاقی کارگران معدن را شرح میدهد کمتر حالت تهوع میگیری تا وقتی که از بوی گرم و مطبوع کیک در خانه سرمایه دارها میگوید. نگاه هوگو در "بینوایان" همان نگاه احساسی یک نویسنده رمانتیک است + اخلاقگرایی. اما زولا با کینه از اوضاع زمان خودش حرف میزند و در رمانش هیچ کشیش مهربانی حضور ندارد که شمعدانهای نقره را هم روی بشقابها بدهد ژان وال ژان ببرد. زنده باد آن نگاه اخلاقگرای قشنگ هوگو و زنده بادتر این نگاه پر از کینهء زولا به سرمایه دارها. اخلاق مرفهین به صریح ترین شکل به چالش کشیده شده و مورد تمسخر قرار گرفته. دین دارهای چسکی. وقاحت در رفتارهای دینی پوک شماهاست نه در ادبیات عریان زولا یا من. همه تان دسته جمعی با هم بروید به جهنم. شما در خانواده های پول پرستتان آدم هایی تربیت میکند که بویی از وظیفه شناسی نمیبرند. شما موجوداتی تربیت میکنید (حیف کلمهء آدم) که فقط "توقع" هستند و هیچ "مسئولیت"ی در قبال جهان هستی روی دوش خودشان نمیبینند. دمش گرم "بابا سگ جان" که اگرچه پاهایش توان حرکت نداشت، در آخرین لحظات زندگی اش چنگ زد به گلوی سفید و نازک آن دختر اشرافی و خفه اش کرد و دو تایی با هم رفتند آن دنیا. مستضعفین نجیب زادگان آن جهانند. به گواهی قرآن مجید ؛ و امیل زولا! و البته از این حرفها که بگذریم خدا را شکر که زولا زنده نیست تا ببیند "جنینی" که تولدش را اززهدان "خاک" مژده داده چه جوان دیلاق فاسدی شده. این دنیای امروز اگرچه دیگر کارگرها را مثل صدسال پیش زیر شلاق نمیکشد ولی آدمها را برده کرده. رفاهی که زولا برای کارگرها آرزو میکرد حالا همه شان را فاسد کرده. از رفاه تا فساد یک قدم فاصله بود و جنین زولا این یک قدم را در این یک قرن طی کرده. رفا طلبی جزو اولیه فکر انسان روزگار ماست. آدمهایی که با رفاه تربیت شده اند به شرط رفاه حاضر به زندگی هستند وگرنه مرگ را دوست تر دارند و عجبا از این چنین موجوداتی(حیف کلمهء آدم).
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.