یادداشت فهیمه حدیدی

                یکبار دوستی برایم نقل قول کرد که از دوست دیگرش شنیده "گاهی کتاب ها آدم را پیدا و انتخاب می کنند ." جزیره سرگردانی دنبالم گشته بود انگار ، دستش را گذاشته بود روی شانه ام . صدایم زده بود که بنشینم برایم حرف بزند و بگوید هستی خودت باش! ساکن باشکوه و وقار جزیره سرگردانی ! کوتاه نیا و هستی باش... مرادت را بشناس ، با سلیمت آشنا شو .. غریبگی نکن با سرنوشت و همرنگ جماعت نشو... همیشه هستی باش! دخترِ نارنج و ترنج ...

جزیره سرگردانی رمان زنانه ، زیرکانه و عفیفی ست. عطر مربای پوست نارنج می دهد و مثل باران بهاری سرزده و دل چسب. ساده خوان و پیوسته و روان. متنش خودمانی است و انگار دلگویه های سیمین خانم است. دلم پرکشید برای حضور پررنگ جلال در کتاب . توصیف قاب عکس جلال و عشقی که لابه لای کلمات بافته شده بود مثل یک قالی ابریشمی باشکوه و نجیب و صبور ‌‌‌.
.. دل تنگی سیمین خانم و امیدواری اش هر دو ملموس بود.
رد پای جلال نه فقط در قاب عکس ها و یاد او که در اشاره ها و پرداخت های اجتماعی رمان جا شده بود. کلماتی که پیش از نویسنده  ، یادآور قصه های جلال آل احمد بودند. 

بارها و بارها در کتاب مکث کردم و جملانی را تکرار و چندباره خواندم. کتاب امانتی کتابخانه است ، چاپ نخست با برگه های کاهی که بین فشار انگشت گرده کاغذ می شوند. واژه ها با ماشین حروف چینی نوشته شده اند و وقتی می خوانی صدای تلق و تلق دکمه ها توی ذهنت می پیچد .
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.