یادداشت آیلار اسماعیلی

                نادر ابراهیمی عجیب من را با این کتاب درگیر کرد. قبل از خواندن فکرش را نمی‌کردم از کتاب خوشم بیاید. اسم و جلد به نظرم عجیب بودند و ربطی به همدیگر نداشتند از طرفی تصویر مکعب؛ ریاضی را به یادم می‌آورد از طرفی نام پدربزرگ احساساتی ام می‌کرد و الان می‌فهمم چه ترکیب هوشمندانه‌ای. 
کتاب ترسناکی بود نه از این جهت که صحنه‌های دلخراشی داشت بلکه به این خاطر که عصر دوم علمی که توصیف می‌کرد برایم تازگی نداشت اتفاقا نزدیک به نظر می‌رسید.
برایم جالب است کتاب‌هایی که به آینده اشاره دارند فضای که تصویر می‌کنند معمولا تاریک است و مغموم و فکر می‌کنم دنیایی که آینده‌اش پر از شک و شبهه است و اینقدر ترسناک تصویر می‌شود حتما یک جای کارش می‌لنگد.
        
(0/1000)

نظرات

یکم بیش تر راجب موضوع کتاب توضیح میدید
1
بله حتما 
کتاب درباره‌ی پدربزرگی است که یکی از کلیه‌هایش از کار می‌افتد و دو نوه‌ی او با پزشکی آشنا می‌شوند که پیشنهاد می‌دهد کلیه‌ی پدربزرگ را با یک کلیه‌ی مصنوعی که مرگ ندارد تعویض کنند و این شروع ماجراست...