یادداشت مهدی کرامتی
1402/8/26
4.2
60
وقتی داستانهای دوران شکوفایی داستایوفسکی را مطالعه میکنیم، شاهد مشاجرات و بحثهای گوناگون دربارهٔ دین هستیم. داستایوفسکی گاه به دین حمله ور میشود و گاه ایمان را تنها راه نجات انسان معرفی میکند. بر همین اساس است که ادوارد هلت کار منتقد، داستایوفسکی را جدالی میان شک و ایمان تعریف میکند. سؤال این است که این جدال چگونه رخ مینماید و تصور داستایوفسکی دربارهٔ دین و ایمان چیست؟ ۱ نوشتههای داستایوفسکی همواره دارای شخصیتهای مرموزی است که رنج غیر متعارفی را با خودشان حمل میکنند. رنجی که مربوط به بدن نیست، هر چند باعث بیقراری تن میشود. این رنج همان رنج پرسشهاست و پرسشها وقتی شکنجهگر میشوند که انسان نمیتواند میان برخی اعتقادات خودش جمع سالمی به عمل آورد. همین شخصیتها به علاوهٔ مرور زندگی داستایوفسکی و مرور کتابهای گوناگونی که میخوانده است، نشان میدهد که داستایوفسکی دست کم مدتی از زندگانی خودش را با چنین احوالی گذرانده است. وقتی لیست کتابهای درخواستی داستایوفسکی برای مطالعه را میخوانیم، نام «قرآن» و «کتاب مقدس» و «پدیدارشناسی روح» هگل و هم «سنجش خرد ناب» ایمانوئل کانت، به چشم میخورند. (به کتاب جدال شک و ایمان مراجعه کنید.) بنابراین، میتوانیم بگوئیم این شخصیتهای لبریز سؤال داستانهای او، نمایندهٔ برهه یا جنبهٔ خاصی از شخصیت نویسندهٔشان بودهاند. عمدهترین چالش پیش روی مشارالیه این است که نمیتواند میان اعتقاد به وجود خداوند عادل و مهربان و این همه رویدادها و اتفاقات بد جهان هستی جمعی به عمل آورد. اگر بگوئید: بخش دوّم نمیتواند اصل وجود خداوند را انکار نماید، بلکه نهایتاً ثابت میکند که خداوند عادل نیست، میگویم: داستایوفسکی میگوید خداوند ذاتی است که دارای تمام کمالهاست و آنچه فاقد برخی کمالها باشد، اساساً خدا نیست، بنابراین نفی صفت عدل، برای نفی تمام ذات کفایت میکند. داستایوفسکی امّا این چالش را حل نمیکند، بلکه آن را منحل میکند و تمام پاسخ درون یک کلمه نهفته شده است که «ایمان» باشد. اما ایمان چیست و چگونه چالش را منحل میکند؟ ۲ زوسیمای پیر، روحانیِ مسیحی کتاب برادران کارامازوف است که بدون تردید، از جملهٔ قهرمانان کتاب است. فردی همراه با کولهباری از تردید به سراغش میرود و دربارهٔ «تردید خانمانسوز»ش حرف میزند. به دنبال تضمین است، برهان میخواهد، دلیل میخواهد و سرانجام اطمینان میطلبد. زوسیما چنین پاسخش میدهد: «گمان خانمان سوز است، [امّا] اینجا هیچ کس نمیتواند چیزی را اثبات کند، اما میشود خاطر جمع شد. [البته نه با دلیل و برهان، بلکه] با تجربهی عشق با عمل. سعی کن همنوعانت را فعالانه و خستگی ناپذیر دوست بداری. هرچه در عشق موفق تر باشی بیشتر به وجود خدا و نامیرایی روحت معتقد خواهی شد و اگر در عشق به همنوعت، به از خود گذشتگی کامل، رسیدی آنگاه بی گمان ایمان خواهی آورد و هیچ تردیدی را حتی یارای آن نخواهد بود که در جانت بیفتد. این آزموده شده است. مسلم است.» برادران کارامازوف : ۶۷ ایمان نوعی اعتقاد است. با این حال، تفاوتی اساسی با سایر اعتقادها دارد. ما سایر اعتقادها را با دلیل اثبات میکنیم، اما اعتقادات ایمانی را بدون دلیل میپذیریم. به عبارت دیگر، مؤمن کسی است که دین و گزارههای دینی باور دارد و حال آن که هیچ دلیلی هم برای این اعتقاد ندارد و نمیتواند آن را اثبات نماید. با این حال، سایر اعتقادها مثل اعتقاد به گرد بودن زمین یا مثل جوش آمدن آب در دمای معیّن یا مثل ریاضیات، یا با تجربه و آزمایش قابل اثبات هستند یا با استفاده از برهانهای عقلی اثبات میشوند، اما اعتقادات دینی، اثباتناپذیر هستند. «این که بچه را به وجود می آورد هنوز پدر نیست؛ پدر آن است که او را به وجود میآورد و ثابت میکند که شایستهٔ این نام است. آه، البته کلمهٔ پدر معنا و تعبیر دیگری دارد که تأکیدش بر این است که پدر من، هر چند هیولا باشد، هرچند در حق فرزندش تبهکاری کند، باز هم پدر من است، صرفاً به این علت که مرا به وجود آورده است، اما این معنای میشود گفت معنایی عرفانی است که من با عقلم آن را درک نمیکنم، بلکه فقط با ایمانم یا دقیقتر بگویم، با اتکال به ایمان میتوانم درکش کنم، مانند بسیاری چیزهای دیگر که درکشان نمیکنم، اما دین به من میگوید که باورشان کنم.» (برادران کارامازوف: ۸۰۱) به احتمال زیاد، به محض خواندن این مطالب، این سؤال به ذهنتان خطور میکند که وقتی برای چیزی دلیلی نداریم، چطور آن را قبول کنیم؟ چطور به آن ایمان داشته باشیم و زندگی خودمان را براساس بنا کنیم؟ برای پاسخ دادن به این سؤال از «دن کیشوت» کمک میگیرم. (ادامهٔ یادداشت را در این آدرس بخوانید) (https://vrgl.ir/mEGyv)
(0/1000)
نظرات
1402/8/27
در کتاب شیاطین گاهی این بحثهای اعتقادی ضد و نقیض و بی سر و ته بود که تهوع آور میشد،، شاید بیان این صحبت ها از زبان یک کارکتر دیوانه، برای جلوگیری از مستند بودن صحبتاش بود اما دلیل و براهیناش اصلا دلچسب نبود.
3
0
1402/8/27
ممنون از شما که انقدر خوب به بررسی این بُعد از نوشته های داستایوفسکی پرداختید💖 @Mahdi_keramati
0
1402/8/27
بانو! ویرانهایست این جهان، عمر کفاف نمیدهد که آباد کنیم، غیرت رخصت نمیدهد که رها کنیم، رها کردن نشانهٔ دنائت و «جاهلانه» مرمت کردن نشانهٔ رذالت. پس آباد سازی یک گوشه ی گم جهان به دست ما آباد ساختن کل عالم است به دست همگان. @s.fateme
2
1402/8/28
ممنون از مرورتون 👌🏻 من همه کتابهای داستایوفسکی رو نخوندم، اما با همین تعدادی که خوندم، فکر نمیکنم حرفای داستایوفسکی ضد و نقیض باشه... داستایفسکی دین حقیقی رو نمود عشق و کمال در انسان میدونه و دین پوشالی که پر از آداب ولی خالی از عشقه رو به کنار میزنه. فکر نمیکنم اینا ضد و نقیض باشه
0
1402/8/28
اگه حرفاش ضد و نقیض بود، من عمراً نمیتونستم ازش یه منظومهٔ فکری استخراج کنم، منظورمم از تناقض، تناقض ظاهری هست، چون اگر به آدرس های داده شده توی متن، مراجعه بفرمایید، میبینید گاه داره از دین حمایت می کنه و گاه داره با برخی سؤالها پایه های دین رو ویران میکنه. مجموعا هم دین رو می پذیره، اما میگه نباید سؤال کرد. ممنون که نظرتونو نوشتید.
0
مهدی کرامتی
1402/8/27
2