یادداشت ماهی خانوم
1403/5/8
کاش پارچه ای قرمز بودی در دست ماتادوری بی نشان و گمنام! یا مترسکی با لباس های پاره پوره و خشن که خشم کلاغان را برمی انگیختی! تو دیگر چیزی نیستی جز نیزه ای رها در تاریکی و کلاهخودی تهی از سر ... سرزنش نفرین است نفرینی از سر دلسوزی خودت را سرزنش نکن ای نفرین شده روزگار بداقبالی! سزاوار پاداشی تو نه نفرین بگذار ماه را چون مدالی بر سینه ات بیاویزم! که اگرچه اندک اگرچه ضعیف اما درخشیدی در شب ترسناک وهم ها و حدس ها ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.