یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

بابا گوریو
        رمان «بابا گوریو» بدون شک رمان تروتمیزی است؛ آن‌قدر همه‌چیز در این داستان به‌اندازه و درست و سر جای خودش است که واقعاً به‌نظرم راست است که می‌گویند این رمان چکیده‌ی بالزاک از هر لحاظ است و اگر می‌خواهید فقط و فقط یک رمان از بالزاک بخوانید (که به‌نظرم البته اشتباه می‌کنید) حتماً بروید سراغ این کتاب. نثر بالزاک، سبک نوشتاری‌اش، قدرتش در شخصیت‌پردازی‌ و تسلطی که بر روان انسان و روابط پیچیده‌ی انسانی دارد به‌وضوح در این روایت مشخص است و احساس می‌کنم در مجموع این اثر بسیار پخته‌تر از «چرم ساغری» بود که قبل از این خواندم. از همان صفحات اول فضای سرد و محقرانه و خاکستری پانسیون خانم ووکر در یکی از محله‌های پاریس تا مغز استخوان آدم فرو می‌رود. دقیق یادم است که صفحات اول کتاب را وقتی داشتم می‌خواندم که کف آشپزخانه نشسته بودم و منتظر بودم کوکوهایم سرخ شوند و سردی فضای داستان را در تمام اعضای بدنم حس می‌کردم و واقعاً سردم شده بود انگار، بااینکه نزدیک گاز نشسته بودم. از این شیطنت آقای بالزاک و شاید هم بشود گفت هوشمندی‌اش هم خیلی خوشم می‌آمد که کلی شخصیت به ما معرفی کرد بدون آنکه خودش را ملزم بداند که برای هر کدام نقطه‌ی پایانی را در روایتش در نظر بگیرد. مثل خانم ووکر، آقای ووترن، ویکتورین و ... . و اتفاقاً آن شخصیت‌هایی را که انگار محور اصلی داستان بر مبنای آن‌ها پیش می‌رفت دیرتر به ما شناساند. من احساس می‌کنم این کار بالزاک در خدمت فضاسازی و کمک به ما در شناخت شخصیت‌های اصلی‌تر بود. مثلاً ووترن و ویکتورین بودند تا ما اوژن را عمیق‌تر بشناسیم. 
اما علاوه‌بر شخصیت‌پردازی و فضاسازی خیره‌کننده‌ی آقای بالزاک، همان‌طور که اشاره کردم تسلط عجیب و غریبش بر پیچیدگی‌های روان و روابط انسانی حقیقتاً حیرت‌برانگیز است. روابط میان مستأجران سرای ووکر، خانم ووکر با مستأجرانش، رابطه‌ی باباگوریو و دخترانش، دخترانش و همسران‌شان و معشوق‌‌هایشان، رابطه‌ی اوژن با خانواده‌اش و... همه و همه با چنان موشکافی و دقت‌نظری مورد بررسی قرار گرفته بود که انگار با تحلیلی روان‌شناختی از یک متخصص تمام‌عیار مواجه بودیم. به‌ویژه از اینکه بالزاک سراغ نوعی از رابطه رفته بود که شاید کمتر در موردش صحبت می‌شود: رابطه‌ی پدر و فرزندانش. آن هم رابطه‌ای مبتنی بر ایثاری عجیب و غریب. چون دست‌کم خود من با روابط این چنینی بیشتر در میان مادران و فرزندان‌شان مواجه شده‌ام. و نحوه‌ی روایت بالزاک به‌ شکلی بود که در عین همدلی با بابا گوریو می‌توانستیم به‌صورت انتقادی به رفتار و پدرانگی‌اش نگاه  و درک کنیم که اتفاقاً کجاها ایثارش به خطا رفته است و کجاها می‌توانیم علی‌رغم اینکه به دخترانش حق نمی‌دهیم درک کنیم که چرا این‌طور رفتار می‌کنند. 
در نهایت این کتاب به‌خوبی ما را با جامعه‌ی پاریس قرن نوزدهم آشنا می‌کند، با آن حال و هوایی که سالن‌های معروف پاریسی داشته‌اند و نقش پررنگی که انگار همیشه‌ی تاریخ داشتن «روابط و آشنابازی» در موفقیت آدم‌ها ایفا می‌کرده است. پایان کتاب نیز یکی از بی‌نظیرترین و تکان‌دهنده‌ترین پایان‌های بالزاکی بود به‌نظرم.
      
517

31

(0/1000)

نظرات

دریا

دریا

6 روز پیش

من ازش احساس اغراق گرفتم. کلا بالزاک چنین حسی بهم می‌ده. انگار درمورد بعضی خصوصیات اغراق‌آمیز حرف می‌زنه و البته اینو ضعف نمی‌دونم. به نظرم جذابه، خودش یه سبکه.
و من اوژنی گرانده‌شو خیلی بیشتر دوست داشتم. جزو کتابای موردعلاقه‌مه🥲

0