یادداشت حسنیه صالحان

        بالاخره تمام شد.
تقریبا تمام بهار امسال را با خانواده تیبو گذراندم.
دلم برایشان تنگ می‌شود.
برای آنتوان عزیز که پایان جنگ را ندید و رفت.
برای ژاک که فکر میکرد چه جانفشانی ای در راه صلح میکند اما خبر نداشت که چه بیهوده جانش را فدا کرده است.
برای ژنی و لجبازی هایش.
برای دانیل و روزهای خوشی که قبل از جنگ داشت.
و برای خانم فونتانن که همیشه سعی داشت در زندگی با الهامات الهی آرام شود.
خانواده آنتوان را دوست داشتم و فکر نکنم بتوانم سرگذشت این خانواده را فراموش کنم...
      
92

13

(0/1000)

نظرات

من هم بهار پارسال این رمان رو خوندم.
یادش به خیر.

1

بی‌زحمت هشدار افشاء رو هم فعال کنید😉
1

0

👌 

0