یادداشت سهیل خرسند
1401/9/13
گفتار اندر ماجرای کتاب از زبانِ نویسنده کلیهی حوادث و شخصیتهای رمان واقعی هستند و شباهت آنها با حوادث و شخصیتهای شناخته شده اصلا تصادفی نیست. گفتار اندر نامِ کتاب نامِ کتاب اشارهایست به «فریدون شاه» در «شاهنامه» که سه پسر داشت به نامهای سلم، تور و ایرج. دو پسرِ بزرگ ایرج را که ولیعهدِ پدر میشود از روی حسادت میکشند و جفتشان در آینده قربانیِ سرنوشت و کینخواهیِ نوهی برادرِ خود ایرج میشوند. فریدون امانی(پدر ایرج، اسد، مجید و سعید) وقتی در خانه با همسر و فرزندانش به کلکل میپرداخت میگفت فریدون سه پسر دارد و مادرِ بچهها هم با انگشتهایش ۴ را نشان میداد و حاج فریدون نیز با خنده میگفت شاهنامه را میگویم. گفتار اندر معرفی شخصیتهای کتاب فریدون امانی (پدر) ایرج امانی (پسر بزرگ - اعدام انقلابی شد) اسد امانی (عضو تیمِ محافظتِ رهبر انقلاب) مجید امانی (کمونیست) سعید امانی (عضوِ مجاهدین خلق - کشته شد) انسی امانی (دختر خانواده) داوود (همسرِ انسی) فریدون (پسرِ انسی و داوود) صادق امانی (برادر فریدون امانی - قاتل نخست وزیر) عبدالناصر ناصری (رفیق مجید) رویا ناصری (دختر عبدالناصر) عفت (همسرِ عبدالناصر) امیر بیاتیانی (ملقب به امیر کمونیست، رفیق مجید) گفتار اندر داستانِ کتاب این کتاب در چهار فصلِ «من، تو، او و شما» نوشته شده است، تمِ داستان سیاه و دلگیر است اما برای من که این کتاب را روزِ بعد از اتمامِ «سمفونی مردگان» خواندم تکنیکهای نویسنده کاملا متمایز بود و به دلیل روان و جذاب بودن متنِ داستان از خواندنِ آن لذت بردم نه از اتفاقاتی که در داستان برای شخصیتها رخ داد. شخصیتِ اصلیِ کتاب «مجید امانی» یکی از اعضای حزبِ کمونیست است که در کنار سه برادرِ دیگرِ خود(ایرج، اسد و سعید) همگی خواهانِ براندازیِ حکومتِ پهلوی و انقلاب بودند و این انقلاب و افکارِ متفاوتِ آنها هر یک را به یکسو کشاند، ایرج که افکار کمونیستی داشت اعدامِ انقلابی گردید و حذف شد و لازم است خاطرنشان نمایم که کلِ داستان حولِ محورِ فقدانِ او تعریف میگردد. اسد از همان ابتدا یکی از اعضای محافظان رهبرِ انقلاب میگردد و پس از انقلاب پستهای فراوانی در سفرهی انقلاب میگیرد از جملهی دادستانیِ دادگاهِ انقلاب و سعید که عضوِ سازمانِ مجاهدینِ خلق بود بود نهایتا کشته میشود. مجید پس از انقلاب وقتی جانش را در خطر میبیند به شکلی که در کتاب میخوانیم مجبور به مهاجرت میشود و پس از گذشتن از چند کشور به آلمان پناهنده میشود، عاشقِ دخترِ دوستِ بسیار صمیمیِ خود(عبدالناصر) میشود و این عشق به شکلی که در داستان میخوانیم نهایتا منجر به این میگردد که او در یک آسایشگاهِ روانی بستری میگردد و پس از گذشتِ چهار سال تصمیم به برگشت به ایران میگیرد تا اینکه... . من قبل، هنگام و پس از مطالعهی کتاب به ریویوی چند نفر از دوستان دقت کردم و یک نکتهی مشابه بین خودم و آنها این بود که اکثر ما هنگامِ خواندنِ این کتاب ترغیب میشدیم در موردِ اسامی و جزئیات داستان سرچ کنیم و بیشتر بفهمیم. حقیقتا داستانِ تلخی بود که آخرش مجید نفهمید چرا «ما به این روز افتادیم؟». داستان فقط در موردِ زندگیِ این چهار برادر نیست بلکه ما در موردِ تغییراتِ شخصیتیِ پدرشان(فریدون امانی) هم میخوانیم، تغییراتِ جالب در مورد او که قبل از انقلاب مشتاقِ دستبوسیِ محمدرضا پهلوی بود و پس از انقلاب به دستبوسی رهبرِ انقلاب رفت. نقلقول نامه "به امیدِ فردا روزمان را شب می کنیم و هیچوقت یادمان نمیماند که فردا همین امروز است. دنبال چیزی میگردیم که نمیدانیم چیست، یا میدانیم و میترسیم بگوییم، اسمش را گذاشتهایم فردا." "نه برادر، ما انقلاب نکردیم ، ما منفجر شدیم ." "کسیکه هدف دارد خود را به بیراهه سرگرم نمیکند." "شاید همه چیز با انقلاب آغاز شد اما هیچکس نمیداند انقلاب از کجا آغاز شد." "آدم میتواند در آنِ واحد در دو جا حضور داشته باشد،یکی آنجایی که هست و یکی آنجایی که میخواهد باشد." "گیج و گول بودیم،بی هدف بودیم. از شکستن و آتش زدن کیف میکردیم و نمیدانستیم چه میخواهیم. دود چشمهای ما را گرفته بود و هیچ وقت از خودمان نپرسیدیم چرا؟" "خیال میکردیم داریم در زمان عبور میکنیم اما زیر چرخهای سیاهش له شدیم." "وقتی آدم غرق میشود خیلی چیزها را نمیبیند و یکباره میبیند که همهی آوارها بر سرش خراب شده است." کارنامه برای این کتاب ۴ستاره منظور میکنم با این توضیح که یک ستارهای که کم کردم به این دلیل بود که بخشی که در «سواس» توقف کردند و کارِ مجید تمام شد خیلی گنگ تعریف شد. دانلود نامه فایل پیدیاف کتاب را میتوانید از لینک زیر دانلود نمایید. https://t.me/reviewsbysoheil/190
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.