یادداشت سعید بیگی
1402/1/26
4.6
17
در کتاب «هادی»؛ ماجرای زندگی امام هادی علیه السلام، از زمان ورودشان به سامرا به دعوت متوکل خلیفۀ عباسی آغاز میشود و تا پایان عمر متوکل و کشته شدنش ادامه مییابد. روایت داستان خوب و روان است و خواننده را تا پایان به دنبال خود میکشد و او را خسته نمیکند. نثر کتاب مناسب و خوب است و سخت خوانده نمیشود. در طول حدود 300 صفحه حجم کتاب، در صد صفحه یک یا چند مورد غلطهای چاپی یا کلمات جاافتاده و نظایر آن دیدم که برای این حجم بسیار زیاد است و به نظرم ویرایش کتاب با دقت کمی انجام شده است. (لازم به یادآوری است که من چاپ دوم کتاب را خریده و خواندهام و این موارد را در این چاپ مشاهده نمودهام) معرفی، توصیف و پرداخت شخصیتهای اصلی و نیز توصیف فضاها به خوبی انجام شده است و خواننده چیزی نزدیک به واقعیت آن روزها را میبیند و درک میکند و از این مشاهده لذت میبرد. به نظرم داستان به زندگی و تحول منتصر بیشتر میپردازد تا زندگی امام هادی علیه السلام و مهمترین نقطه ضعف محتوایی داستان؛ ضعیف، بی پناه و بیش از اندازه محتاط نشان دادن امام هادی علیه السلام است. در مجموع از خواندن کتاب استفاده کردم و از آقای هوری بابت نوشتن این کتاب سپاس گزارم و به علاقهمندان اهلبیت علیهمالسلام توصیه میکنم، کتاب را بخوانند. ـ نمونۀ نثر کتاب: « ... متوکل به ابن سکّیت گفت: « فرزندان من، معتز و مستعین در نزدت محبوبترند یا حسن و حسین، فرزندان علی؟! » ابن سکّیت بدون ترس در چشمان متوکل نگاه کرد. دستانش را مشت کرد. نفس عمیقی کشید و مُصمّم گفت: «من سکه و پاداش از خلیفه گرفتهام که حق بگویم و حقیقت را به این دو طفل یاد دهم. درهم و دینار نگرفتهام که ایمان بفروشم. ... پسران تو در برابر حسنین، فرزندان پیامبر؟ آیا باور دارید که پسرانتان با سروران جوانان بهشت یارای مقایسه دارند؟ به خدا قسم، قنبر غلام علی نزد من از فرزندان شما عزیزتر است. » ـ نمونه ای دیگر از نثر کتاب: « ... متوکل با ناامیدی رو به افق خیره شد. [و خطاب به فتح گفت:] - این یک فاجعه است که مادرم از سکههای ما به ابنالرضا هدیه میدهد، کنیز محبوب و مقرب من پیاده عازم زیارت قبر حسین ابن علی میشود و معلم فرزندانم سالها به دور از چشم من و بدون آگاهی من حب علی و منقبت علی را در گوش فرزندانم بخواند [میخواند]. خدا میداند که اگر به این مسئله پی نمیبردم معلوم نبود نفوذ ابن سکّیت بر فرزندانم تا کجا پیش میرفت. شبها که میخوابم با این کابوس سر بر بالین میگذارم که مبادا فرزندانم برای خلافتم نقشهها بکشند و یک شب در خواب جانم را بستانند. ... »
(0/1000)
نظرات
1402/1/26
سلام ممنون بابت معرفی این کتاب البته تا خودم نخونم شاید نشه قضاوت درستی کنم . ولی اگه اینطور باشه که شما میفرمایید ضعف بزرگیه که حضرت رو ضعیف و بیش از اندازه محتاط نشون داده
1
0
سعید بیگی
1402/1/26
0