یادداشت پریسا زارع مهرجردی
1402/1/15
3.2
29
دالان بهشت اون سالهایی که دبیرستانی بودم، تب خوندن #رمان_ های_عاشقانه بین بچه ها حسابی بالا بود. منم چندتایی خوندم و از هیچکدوم خوشم نیومد. تا اینکه بعد از سال سوم، کار عاقلانه ای کردم و رشته مو از ریاضی به انسانی تغییر دادم و رفتم سراغ علاقه م. تو پیش دانشگاهی #معلم ادبیاتی داشتیم به نام خانم ایزدی که از هرلحاظ برامون یه معلم جذاب و دلخواه بود. یه بار با آب و تاب خاص و لحن گیرایی که داشت برامون از این کتاب گفت. یکی از بچه ها آوردش و دست به دست بین مون گشت و واقعا شیفته مون کرد. اگه دقت کرده باشین اکثر فیلمها و داستان های عاشقانه درست جایی تموم میشه که دو نفر به وصال میرسن. و اگر کتاب تراژدی باشه، جایی تموم میشه که به فراق ابدی دچار میشن. هیچ جا بعد از وصال رو نشون نمیده. بعد از وصاله که عشق به چالش کشیده میشه و میشه محکش زد. تازه بعد از وصاله که تضاد منافع، تضاد دیدگاه ها و فرهنگ ها و روحیات آدما خودش رو نشون میده و اونجاست که معلوم میشه عشق چقدر عشقه. اونجاست که فراتر از عشق چیزی معنا پیدا میکنه به اسم هنر زندگی کردن. بعد از اینکه به تکرار و روزمرگی دچار شدیم، بعد از اینکه نقطه ضعف ها و تضادها خودشون رو نشون دادن، باز هم پای عشق مون هستیم؟بلدیم زندگی کنیم؟ شاید بعضیا این کتاب رو هم جزو رمان های زرد حساب کنن، اما از نظر من ابدا اینطور نیست. و به عنوان یه شخص متنفر از رمان های زرد اصلا این کتاب رو مستحق این عنوان نمیدونم.
(0/1000)
زهرا نامدار
1402/4/1
0