یادداشت لعیا عرب

لعیا عرب

1402/06/16

                و کتاب چهارم از مجموعه‌ی شاهکار آنی شرلی!
خب راستیش تا ۵۰ صفحه اول به خاطر تغییر یهویی فضای کتاب ، خوندن برام سخت شده بود و دو سه روزی سمتش نرفته بودم ولی بعد از اون...
۳ روز حدودا ۲۰۰ صفحه رو خوندم و همین الان که در حال نوشتن هستم تمومش کردم.
همونجور که اول گفتم ممکنه روند ابتدای داستان یکمی خستتون کنه و لطفا بهم اعتماد کنید و تا اخرش بخونید تا متوجه زیبایی های ویندی پاپلز(به خصوص بهارهاش) بشید.
توصیف های این کتاب رو به شدت دوست داشتم و حتی وقتی دیروقت میخوندم به لطف قلم موتنگمری میتونستم طلوع افتاب رو به زیبایی که انی شرلی در حال تماشا بود تصور کنم؛خصوصا اول نامه ها وقتی که آنی گیلبرت رو خطاب قرار میداد و وقتی که آنی داشت عشقش رو به گیلبرت نشون میداد.
شخصیت ها و رفتارهای عجیب مردم ویندی پاپلز داستان متفاوت تری نسبت به کتاب های قبل رو روایت میکنن و این خیلی ذهنیت بازتری بهتون میده.
و خانم دیو، بیوه های ویندی پاپلز ، الیزابت کوچولو ، خاندان پرینگل ، جرالد و جرالدین ، خانم گیسبون و دخترش ، نورا، اقای سایرس و خانوادش و .... هر کدومشون برای من خیلی ارزش دارن!
داستان تک تکشون رو با تمام وجودم خوندم و با تمام لحظه هاش لذت بردم و همراهشون تعجب کردم، ناراحت شدم، قهقه زدم و ناراحت شدم.
و بله تمام اینها رو فقط در کتاب های خانم موتنگمری میتوانید پیدا کنید!
پ.ن:چیزی که تو این کتاب اذیتم میکرد حضور کمرنگ یا بهتره بگم نبودن گیلبرت در داستان بود ؛ امیدوار بودم هنگام تعطیلات ملاقات گیلبرت با انی رو شاهد باشم ولی انگار خانم موتنمگری ذخیرش کردن برای کتاب های بعد(امیدوارم )
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.