یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی

                #آتش_بدون_دود رو در یکی از طرح‌های تخفیفی #انتشارات_روزبهان خریدیم. من و دوستم الهام و خیلی‌های دیگه. 
بعد از هر تجدید چاپ‌ و هرتخفیفِ دیگه به هم می‌گفتیم چقدر خوب خریدیم. و واقعا چقدر خوب خریدیم. و چه خوب که خریدیم. 
با هم شروع کردیم به خوندن. و مدام غرق در شگفتی می‌شدیم؟ قصه جذاب، تصویرسازی‌های ناب. زبان خوب، نثر خوش‌خوان.
دا‌ستان، داستان مردم ترکمنه. عاشق شدنهاشون. دشمنی‌هاشون. جنگ‌ و صلح‌هاشون و دیوانه‌بازی‌هاشون. 
داستان از افسانه شروع میشه و با تاریخ پهلوی گره می‌خوره. 
کتاب قصه چند نسله. قصه آدمهایی که برای شرافت ترکمن و برای شرافت ایران مبارزه می‌کنن. و قصه وطن‌فروشان. 
پ.ن۱ بیش از یک ماهه که قصد دارم برای این کتاب پست بذارم اما نمی‌شه.
پ.ن۲ انقدر قصه‌ی کتاب مفصله که نمی‌تونم خلاصه‌ای از داستان رو بگم.
پ.ن۳ کتاب‌های #نادر_ابراهیمی رو که می‌خونم با خودم میگم شمالی بوده آیا، جنوبی بوده؟ ترکمن بوده؟ انقدر که تصویرها و آدم‌ها و سنت‌ها زنده هستن.
پ.ن ۴ پایان کتاب رو دوست نداشتم. به گمانم نویسنده انقدر با شخصیت‌هاش زندگی کرده که دلش نمیومده ازشون دل بکنه. کتاب اگر در اوج تموم می‌شد ماندگارتر می‌شد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.