یادداشت کوثر فیروزآبادی
1403/1/8
اشتباهی که من کردم این بود که اول عملیات احیا رو خوندم،بعد آبی نفتی رو.و خب،بعد از اون روایت جذاب و بی نظیر عملیات احیا،این دیگه خیلی به دلم نمی چسبید.😅 با این حال،چیزی که باعث می شد تا آخر کتاب رو ول نکنم،چیزی بود که اصطلاحا بهش میگن درونمایه یا محتوای داستان.یعنی درسته که کیفیت خود کتاب،اشکالاتی داشت_که خواهم گفت_ولی خود شخصیت مهندس عمرانی،به حدی منو مجذوب خودش کرد که با اشکالات کتاب ساختم و به خوندن ادامه دادم.و در تمام لحظاتی که مشغول خواندن کتاب بودم،غرق شخصیتی تلاشگر،با اراده،متفاوت و خلاق بودم و این،باعث شد در نهایت خوشحال باشم که کتاب رو خوندم. درباره سبک روایت کتاب،دو نکته وجود داره.اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که جملات کتاب طوری بودند که انگار از دفتر خاطرات شخصی راوی برداشته شده بودند و موضوعی به نام 《مخاطب》 توی اون ها در نظر گرفته نشده بود.این نمیدونم ضعف کتابه یا چی،ولی برای من که زیاد مطلوب نبود. نکته دوم،استفاده زیاد از اصطلاحات مهندسیه،چیزی که باعث شد بعد از چند فصل اول و بعد از اینکه راوی در یک کارخونه مشغول به کار شد،سرعت خوندن من یواش یواش کم بشه.برای مخاطب عادی ای که هیچ سررشته ای از این رشته نداره،این موضوع به شدت عذاب آوره و خوندن کتاب رو سخت می کنه.با این حال اکه کمی حوصله به خرج بدید،قابل تحمله.😉
(0/1000)
Fatemeh Zahra
1403/1/10
0