یادداشت رعنا حشمتی

                نثرش با بيشتر چيزهايى كه قبلا خونده بودم فرق داشت. و كلى كلمه هاىِ سخت! كه مجبور بودم هى توى فرهنگ هاى لغت رو نگاه كنم!!!
ولى دركش ميكردم، و كلا يك طورِ خيلى خاص بود. شايد نبايد ٥ بدم، ولى بنظرم ٤ خيلى كمه براش ! :دى

+ ما هميشه شخصيت خودمان را خيى زياد محدود و پايبند مى كنيم. ما فقط آن چيزى را شخصيتِ خود مى دانيم كه در مقام يك فرد آن را به گونه اى ديگر مى آزماييم، يا مى پذيريم كه تفاوت دارند. با وجود اين ما، يكايك ما، پاره اى از هستى كل دنيا هستيم و چون پيكر ما مراحلى از تكامل ما را از ماهى و حتى خيلى پيش از آن در خود نهان دارد، در نتيجه در روح مان آن چيزهايى را داريم كه از آن زمان تاكنون در فكر و مخيله ى بشر وجود داشته است. تمامى خدايان و اهريمن ها، خواه مربوط به يونانى ها و خواه مربوط به چينى ها يا زولوها، در وجود ما هستند، البته به صورت احتمالات، خواسته ها و تمايلات،و مفّر. اگر نژاد انسانى از بين برود و فقط يك كودك عقب افتاده ى آموزش ناديده از آن برجاى بماند، اين كودك راه تكامل را از نو كف مى كند، مى تواند خدا بيافريند، و اهريمن و بهشت، فرامين يا فرايض دينى، و تمامىِ كتاب هاى عهد عتيق و عهد جديد، و هر چيز ديگرى را، از نو بيافريند و بنويسد.

+
اما آنگاه كه كسى را نه از روى عادت بلكه خودخواسته و رها ازهر قيد و بند دوست مى داريم يا حرمت مى گذاريم، و آنگاه كه از صميم قلب كودك و دوست بوده ايم، چون ناگهان دريابيم كه يم سِيْر يا جريان خواستِ درونى ما را از افرادى كه دوست مى داريم دور مى كند دشوارترين و تلخترين ساعات زندگيمان فرا مى رسد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.