یادداشت مجید اسطیری

                اگر ادبیاتی هستید از این رمان لذت خواهید برد و اگر مخاطب ادبیات جنایی و معمایی هستید احتمال زیادی وجود دارد که این رمان انتظارات شما را برآورده نکند.
اگرچه نثر هاشمی نژاد در این کتاب مثل کتاب خیرالنسا واقعا عالی است ولی هرچه به آخر داستان نزدیک میشویم ایرادات منطقی داستان بیشتر میشود
مثلا این که چرا گلباد و مهستی به عنوان خلافکارهای حرفه ای به جلال اعتماد کردند و همان ساعتی که او گفت و بدون کمک رفتند سر قرار؟ یا این که چرا پلیس شیرازی به جلال اعتماد کرد و او را آزاد گذاشت که به شیوه خودش انتقام بگیرد؟ یا اصلا این گروه تبهکار برای چی حسین را کشتند؟ اگر زنده نگهش میداشتند که خیلی بهتر بود تا جای مواد را پیدا کنند! فکر میکنم کسانی که مخاطب رمان جنایی باشند ایرادات بیشتری هم میتوانند از کتاب بگیرند. امتیاز بالای این کتاب در گودریدز احتمالا نتیجه توجه مخاطبان ادبیاتی است که نمیتوانند به توصیفات و نثر قوی هاشمی نژاد بی توجه باشند.
بی ارتباط بودن اسم به داستان را هم که همه اینجا نوشته اند. من فقط چیزی به ذهنم میرسد که مینویسم: در مجموع چون زاویه دید دانای کل محدود به ذهن شخصیت جلال امین است ما از خیلی روابط پشت پرده آگاه نمیشویم. مثلا رابطه گلباد و مهستی که هر دو خلافکار هستند درست حلاجی نمیشود. حلاجی که هیچ، حتی درست مطرح هم نمیشود. در واقع بخش مربوط به خلافکارها تا حد بسیار زیادی در تاریکی میماند و مثل داستان فیل در تاریکی مولانا "میتواند باشد"! اما خب درست بر آن تمثیل منطبق نمیشود. چون واقعا آدم از داستان جنایی و معمایی انتظار دارد که تا لحظه آخر غافلگیر بشود. اینجا عنصر "غافلگیری" خیلی کم است و مخصوصا در صحنه زد و خورد پایان داستان انتظار نداریم این دو تا تبهکار این قدر خنگ و دست و پا چلفتی باشند که خودشان را بسپارند به نقشه جلال
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.