یادداشت

به امید دیدار
        اشواق زنی جوان و تازه بیوه شده است که بعد از دو دختر منتظر فرزند سوم است. در دوران عرب جاهلی و اوایل اسلام هستیم و اشواق در قبیله همسرش وسط بیابان زندگی می‌کند با پدرشوهری متعصب بر رسوم جاهلیت مثل زنده به گور کردن دختران. اشواق از ترس دختر شدن فرزندش در شرایطی که شوهری نیست تا از او حمایت کنه، با کمک پنهانی مادرشوهر از قبیله فرار می‌کنه تا بعد از ۱۰ سال به شهرش مکه بره اما دست سرنوشت او رو به یثرب می‌بره که به تازگی مدینه‌النبی شده.

ما همراه اشواق از ماجرای مهاجرت پیامبر و دختر عزیزش باخبر میشیم. از زاویه دید او پیامبر رو می‌بینیم که دخترش رو چقدر دوست داره، دستش رو می‌بوسه، به خاطرش از جا برمی‌خیزه، به خانه علی می‌فرسته.
خود حضرت فاطمه رو می‌بینیم که مشک بر دوش در کوچه‌های خاکی مدینه به سمت خانه میره و به گفتگوی اشواق با ایشان گوش میدیم. روزی که حسنین بیمار هستند به ملاقاتشون میریم، نگرانی مادرانه زهرا و خواهرانه زینب رو نظاره می‌کنیم. 

تو همه این لحظات دلم غنج میزد. در شرایطی که گفتن و نوشتن و تصویرسازی درباره معصومین یکی از سخت‌ترین و حساس‌ترین کارهاست، خیلی دلچسبه اثری پیدا کنی که هم هتک حرمت این عزیزان رو نکرده باشه و هم تو رو تا حد ممکن به اونها نزدیک کنه.

نویسنده در شخصیت‌پردازی هم کار قابل توجه و حتی به نظرم متفاوتی کرده. ما تو داستان‌ها و حتی روایت‌های غیرداستانی از صدر اسلام معمولا آدم‌هایی رو می‌بینیم وارسته، مومن، دست از جان شسته در مقابل منافقان و مشرکان دشمن و عیان. اما تو این داستان شخصیتی رو داریم به نام رعنا که مسلمان شده، عاشق خاندان پیامبر هم هست اما دلش می‌خواد عافیت و امنیت داشته باشه. توان روحی و جسمی مقاومت نداره. معتقده پیامبر باید با بقیه صلح کنه تا انقدر جنگ نشه و فقط وقتی خوشحاله که اوضاع بر وفق مرادش باشه. اون شبی که حضرت فاطمه بعد رحلت پیامبر با همسر و پسرانش در تک‌تک خانه‌های مسلمانان مدینه رو می‌زنه تا بیعت غدیر رو بهشون یادآوری کنه این شخصیت با شرمندگی میگه اگه علی زودتر اومده بود سقیفه با او بیعت می‌کردم و کاریه که شده دیگه. این شخصیت می‌دونه اسلام حقه اما تحمل سختی‌های متعاقب اعتقادش رو نداره. خاندان پیامبر رو دوست داره اما به خاطرشون خودش رو اذیت نمی‌کنه. اوایل کتاب فکر می‌کردم این چه شخصیت بیخود و غیرقابل باوریه ولی هر چه پیش رفت متوجه شدم اتفاقا نویسنده چه کار دقیقی برای پرداخت رعنا کرده، چقدر خوب ایمان سست و نفهمیدن مفهوم مقاومت و ولایت رو تو این شخص نشون داده.

به داستان ۴ ستاره دادم چون به نظرم تو مسئله زمان می‌شد ایرادهایی بهش گرفت. با توجه به اینکه داستان برای نوجوان بالای ۱۵ ساله و این طیف سنی و حتی خیلی از بزرگسالان تاریخ دقیق رویدادهای و غزوه‌های صدر اسلام رو نمی‌دونن خوب بود به بهانه‌ای تو هر فصل می‌نوشت چه سالی از هجرته. و ایراد بزرگتر مربوط به آخر داستان و بعد از حجه‌الوداعه. اشواق بعد این سفر دزدیده میشه و تا بعد شهادت حضرت فاطمه آزاد نمیشه. یعنی حدود ۵ ماه نبوده. با توجه به اتفاقات و دلایل دزدیده شدنش این ۵ ماه منطقی به نظر نمیومد که به خاطر لو نرفتن داستان بیصتر نمی‌تونم توضیح بدم.


      
119

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.