یادداشت Mohammad Sadeq Alizadeh
راوی دارد روایت خودش را روی زمین جلو میبرد. یک رئالیسم جذاب! پس عجیب نیست که اختلافات ریشهای سپاه و ارتش در بطن جنگ در سرتاسر کتاب جاری است. برایند روایت «پسر آشیخ محمود» نشان میدهد فرماندهی سپاه از فرهنگ سازمانی و جنگیدن ارتش شاکیست؛ حتی آن را مانعی برای اداره جنگ و پیشبرد اهداف جمهوری اسلامی میبیند. راوی تلاش کرده تا مصادیق متعدد این تفاوت فرهنگی و سازمانی را از ابتدای پیروزی انقلاب تا قطعنامه و پایان جنگ ذکر کند. انگاری که قرار نیست سایۀ این موضوع از جنگ کم شود. او در مقام نمایندۀ بخشی از فرماندهی سپاه معتقد است بهدلیل ضعف ارتش در تامین و نگاهداری خطوط پدافندی، سپاه مجبور میشود بخشی از توان هجومی و آفندی خود را راکد نگاه داشته و پای خطوط پدافندی بکارد و همین هم باعث راکد ماندن جنگ در یک سال آخر شده و از آن طرف هم دشمن را جری کرد تا جایی هجومهای متعدد صدام در ماههای پایانی جنگ، سلسله شکستهای ایران آغاز شد و مناطق متصرف شده یکی پس از دیگری از دست رفتند. این نگاه رئالیستی تلخ در مورد پایان جنگ هم به همین شکل تکرار میشود. از این جهت میتوان روایت کتاب را تحلیل بخشی از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از جنگ دانست. راوی در صورتبندی نهایی خود از مدیریت جنگ در با عباراتی که البته خیلی صریح نیست و از لابلای وقایع و مصادیق ذکر شده میتوان آن را حس کرد معتقد است مجموعه سپاه با همۀ محدودیتها بهدنبال ادامه جنگ و تامین رضایت و پیشبرد پروژۀ امام خمینی(ره) بود؛ حتی نامه مشهور محسن رضایی به امام(ره) برای تامین احتیاجات برای انجام یک اقدام موثر در جنگ هم از همین خاستگاه نوشته شد هرچند در نهایت این نامه در خدمت پروژه سیاسی مرحوم هاشمی رفسنجانی در آمد. البته راوی با تشریح وجوه مختلف مجموعۀ کشور از مردم و دولت تا وضعیت اقتصاد و نیروهای مسلح به این نتیجه میرسد که کشور کشش ادامۀ جنگ را نداشت. او برای اثبات این ادعای خود به مقایسۀ توان نظامی، اقتصادی و لجستیکی ایران و عراق در دو مقطع قبل از جنگ و سالهای پایان جنگ میپردازد. تقریبا در همۀ موارد، توان ایران نه تنها در برابر دشمن خارجی بلکه حتی نسبت به سالهای 58 و 59 و تلاطمهای سالهای اول انقلاب هم بهشدت کاهش یافته بود.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.