یادداشت زینب

زینب

1403/7/9

نووه چنتو (افسانه 1900)
        من خیلی وقت‌ها دلم می‌خواسته چیزی رو تجربه کنم، ولی شجاعتش رو نداشتم. همیشه هم به این فکر می‌کنم واقعا حیف نیست اگه عمرم این‌طوری تموم شه؟ اگه بعدا حسرتش رو بخورم چی؟

یه جورایی نووه چنتو هم برام داستان اون زنجیرهاییه که خودمون برایِ خودمون می‌سازیم و خودمون رو اسیرِش می‌کنیم؛ 
اون آزادی‌ای که خودمون نمی‌خوایم داشته باشیم و اون ترسی که مانعِ تجربه‌ی ناشناخته‌های دنیامون می‌شه.

داستان، درباره‌ی بچه‌ا‌ی به اسم نووه چنتو( در زبان ایتالیایی به معنیِ ۱۹۰۰ ) هست که وقتی نوزاد بوده تو کشتی گذاشتنش و یکی از کسایی که تو اون کشتی کار می‌کرده تصمیم می‌گیره بزرگش کنه. 
سال‌ها می‌گذره و به شکل خارق‌العا‌ده‌ای یه پیانیستِ حرفه‌ای می‌شه و حتی خیلی‌ها فقط برای شنیدن موسیقی جادوییش به کشتی میان.

نووه چنتو هرگز از این کشتی بیرون نمی‌ره، فقط توی ذهنش خشکی، شهرها و کشورهای مختلف رو تصور می‌کنه. 

این کتاب ۷۶ صفحه‌ای، خیلی عزیز و شیرین بود برام، و چون فهمیدم فیلمِ خوبی هم ازش ساخته شده می‌خوام زودتر فیلمش هم ببینم.
      
51

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.