بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت احمد بابائی

«آنچه من م
                «آنچه من می‌دانم مردم حالا حالا نخواهند دانست‌. آن‌ها به‌زودی خواهند دانست که در خورشید و ستارگان چه مقدار آهن و چه فلزاتی وجود دارد. اما آن‌چه پرده از خوک‌صفتی ما بردارد، نه... دریافتن آن مشکل است. خیلی مشکل!»

📌همین ابتدای یادداشت به دلیل طولانی بودنش عذر می‌خواهم، چون در واقع باید برای دو رمان یادداشت بنویسم.
این کتاب مجموعه‌ای مشتمل بر ۶ رمان کوتاه مثال زدنی از عالیجناب تالستوی است. این شش داستان به ترتیب: «سعادت زناشویی»، «مرگ ایوان ایلیچ»، «سونات کرویتسر»، «ارباب و بنده»، «پدر سرگی» و «داستان یک کوپن جعلی» هستند. از بین این داستان ها فقط «سونات کرویتسر» و «داستان کوپن جعلی» پیش‌تر جداگانه چاپ نشده‌اند. واقعاً نمی‌دانم به چه دلیل و تشخیصی این دو داستان _که قطعاً از برخی داستان های دیگر تالستوی مثلاً «ارباب و بنده» قوی‌تر هستند_ توفیق چاپ انفرادی نداشتند. این نقد و خرده بر نشر چشمه و بعد آقای حبیبی، تنها نقدی است که بر کتاب وارد است. به طبع من هم به این دو داستان مغفول مانده تالستوی می‌پردازم.

📕۱-«سونات کرویتسر»

همیشه در بین آثار نویسندگان بعضی آثار از جهت شناخت فلسفه و نظریات نویسنده مهم‌تر و کارگشا تر شناخته می‌شوند. سونات کرویتسر مطمئناً در این دسته قرار می‌گیرد. این داستان در کنار «مرگ ایوان ایلیچ»، «اعتراف» و «پدر سرگی» می‌تواند بن‌مایه افکار تالستوی در مورد خدا، مرگ، معنای زندگی، خیر و شر، مسیحیت، کلیسا و زناشویی را به اختصار نشان دهد. صد البته که این به معنای تکرار سخن در مثلاً «جنگ و صلح» نیست. اگر تالستوی در «سونات» نقدش بر کالا انگاری زن و روابط عاشقانه باسمه‌ای را طرح می‌کند در «جنگ و صلح» تفصیلش می‌دهد. سخن کوتاه این که «سونات کرویتسر» همانند مرگ ایوان ایلیچ با مشخص شدن پایان داستان از ابتدای آن، دست مخاطب را می‌گیرد و به دنبال علل وقوع واقعه می‌برد. نکته نهایی اینکه تالستوی از تجربیات تلخ زناشویی خود در نوشتن داستان استفاده کرده است. (راجع به این داستان حرف و نکته بسیار است...)

📗۲- «داستان یک کوپن جعلی»

ایده داستان در یک کلام همان اثر پروانه‌ای اعمال ماست. چگونه جعل یک کوپن و اضافه کردن عدد یک کنار دو، منجر به قتل‌ها و سرقت‌های زنجیره‌ای می‌شود. از لحاظ تعداد شخصیت شاید تنها اثری که با این داستان رقابت کند «جنگ و صلح» است! تالستوی در صد صفحه هم کلیسا، هم سیستم قضایی و هم انسان‌هایی که جرم کوچکشان را بی‌اثر می‌دانند، له و لورده می‌کند و در پایانْ سلسله اتفاقاتی که به‌وجود آمده را به نقطه مبدأ برمی‌گرداند و داستانش را به نحو احسن ختم می‌کند.

📎به راستی که تالستوی لایق تمام تحسین و تمجیدهایی که از او به عمل آمده و چه بسا بیشتر از آنها هم هست.
        
(0/1000)

نظرات

غیر از نقد به جای شما به نشر چشمه که چرا آن دو داستان را به طور جداگانه چاپ نکرده‌اند، این نقد هم بر آن‌ها وارد است که چرا  «شیطان» را در این کتاب نیاوردند تا تمام  داستان‌های بلند تولستوی در یک کتاب قابل دسترسی باشد.
1
بله این هم هست.