یادداشت محمدامین اکبری

                به نام او

🔹️سه کتابی که می‌خواهم معرفی کنم بیش از ده روز است که بر روی میز من است تا برایش معرفی بنویسم. مشغله فراوان اصلا مجال نمی‌دهد که کتاب معرفی کنم.  ولی خب از طرفی بر خودم واجب کرده‌ام برای هر کتابی که می‌خوانم ولو به‌اندازه چند سطر مرور بنویسم، به‌نوعی زکاتِ کتاب‌خوانیم است.

🔸️اول‌بار به‌واسطه جناب غلامرضا امامی، مترجم نام‌آشنا و گرامی، با زکریا تامر آشنا شدم. ایشان تعجب کردند که من از این نویسنده سوری چیزی نخوانده‌ام. خود ایشان چندین کتاب از تامر به زبان فارسی برگردان کرده‌اند که البته تنها دو کتاب از آنها در بازار کتاب موجود است. آن چندتای دیگر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است که تجدیدچاپ نشده. خلاصه به‌پیشنهاد و ترغیب ایشان دو مجموعه داستان کوتاه از تامر با عنوان‌های "رعد" و "بهار خاکستری" را که تازه‌ترین ترجمه امامی است و این داستان‌ها پیش از این به‌فارسی منتشر نشده، خریدم. و بعد در بازار کتاب به ترجمه دیگری از رعد برخوردم با عنوان "تندر" به‌قلم یک مترجم توانمند دیگر؛ محمدرضا مرعشی‌پور.

🔸️بعد از این طول و تفصیل‌ها باید بگویم که پس از خواندن داستان‌های تامر متوجه شدم با نویسنده قدر قدرتی روبرو هستم که در کمال شگفتی در بازار کتاب ایران آن‌طور که باید قدر ندیده، فی‌المثل همین "بهار خاکستری" تنها در سیصد و پنجاه نسخه عرضه شده آن‌هم با کیفیت چاپ نامطلوب. تامر و شیوه داستان‌گویی‌اش مرا به یاد بورخس بزرگ انداخت. داستان‌هایی کوتاه که در عین فراواقعی یا سوررئال بودن ریشه در فرهنگ و سنن شرقی دارد. داستان‌های تامر هم آوانگارد است و هم متاثر از شیوه داستان‌گویی هزار و یک شب. و همچنین سویه پررنگ انتقادی و سیاسی دارد فرض کنید در یکی از داستا‌ن‌‌ها که در عصر حاضر می‌گذرد ماموران خیام را از گور بیرون می‌کشند و او را مورد بازجویی قرار می‌دهند.

🔸️درباره ترجمه‌های کتاب "رعد" باید بگویم هر دو خوب است هرکدام را که در دسترس بود بخرید، البته نسخه امامی یک مزیت دارد و آن‌هم این است که یک داستان را بر مجموعه افزوده که اتفاقا بسیار هم زیبا است. در ادامه می‌خواهم یک پرده از داستان "کودکان" از مجموعه "رعد" را با شما به‌اشتراک بگذرام. داستانی که در عین سادگی بسیار عمیق است.

🔹️《کودک گربه سفیدی داشت. گفت‌وگو با گربه برایش لذت‌بخش بود. روزی گربه میومیو کرد و به زبان آمد و گفت:
- کلبه‌ای برایم بخر.
- تو زندگی در کوچه و خیابان‌ها را دوست داری و نیازی به کلبه نداری.
- من دوست دارم شبانه در کوچه‌ها بگردم اما روزها دوست دارم در جایی امن و آرام بخوابم.
کودک گفت:
- من کوچکم؛ پولی برای خریدن کلبه ندارم.
- پس کلبه‌ای برایم بساز.
- من کوچولو هستم و دستان کوچکم قدرت ساختن کلبه را ندارند.
گربه خشمگین شد و دیگر با کودک حرف نزد.
از آن پس کودک مجبور شد دوستش را از میان کودکان کوچک انتخاب کند.》
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.