یادداشت علی نیکوبر

                با احترام به همه دوستانی که در فضای مجازی مطالب طولانی می‌نویسند و کامنت‌ طولانی می‌گذارند، گاهی اوقات حس می‌کنم هرگز حوصله خواندن آن‌ها را ندارم (البته، خودم هم یکی از شما هستم؛ الآن هم در حال نوشتن یک یادداشت ۵۰۰ کلمه‌ای هستم). در عوض، سعی می‌کنم خیلی سریع از روی این مطالب رد شوم و ایده اصلی آن‌ها را بگیرم یا اینکه مطالب خیلی کوتاه را بخوانم. این تجربه‌ای است که من تا چند وقت پیش داشتم؛ اما جدیداً تجربه‌ای دیگر پیدا کردم...

تجربه جدیدم وقتی شروع شد که یکی از دوستانم، در مورد یکی از موضوعات مورد علاقه من، مطلبی از سایت متمم فرستاد. این بار دیگر نمی‌توانستم آن را نادیده بگیرم و از رویش رد شوم؛ چون واقعاً به خواندن و یادگیری آن نیاز داشتم. چند بار دیگر این حالت تکرار شد؛ دوستم چند بار مطالبی می‌فرستاد که با وجود طولانی‌بودن، نیاز به خواندن آن‌ها داشتم. کم‌کم متوجه نکته جالبی شدم، اینکه هر چقدر مطالب کوتاه‌تر بیشتری می‌خوانم، رغبتم به این کار بیشتر می‌شود و حوصله‌ام برای خواندن مطالب طولانی کمتر و هر چقدر مطالب طولانی‌تر بیشتری می‌خوانم، خواندن آن‌ها برایم راحت‌تر می‌شود (البته، کم‌کم به این نکته در دیگر حوزه‌های زندگی نیز رسیدم).

این تجربه باعث شد دقت بیشتری به افرادی که روزانه با آن‌ها مواجه می‌شدم بکنم. بعضی از آن‌ها، افراد عمیق‌تری بودند و افکار بزرگ‌تری داشتند؛ ویژگی مشترک‌شان این بود که کتاب‌های زیادی می‌خواندند و در آن‌ها عمیق می‌شدند و این کتاب‌ها کم‌کم ذهن آن‌ها را پرورش می‌داد و وسعت دیدگاه و عمق فکر آن‌ها را افزایش. فعالیتشان در فضای مجازی هم اینگونه بود که مطالب مفصل از کانال‌هایی خاص را می‌خواندند. بعضی دیگر، افرادی بودند با دیدگاه‌های رایج و عام‌تری نسبت به مسائل؛ ویژگی مشترک‌شان این بود که بیشترین وقت‌شان را صرف اسکرول‌کردن صفحات مجازی، دیدن عکس‌ها و فیلم‌های طنز و خواندن پست‌های چندکلمه‌ای می‌کردند. و با توجه به حجم زیادی از مطالبی که مجموعاً می‌خواندند، این تصور را داشتند که سطح آگاهی‌شان و درک‌شان از مسائل مختلف روز به روز افزوده می‌شود.

مدت‌ها به این فکر می‌کردم که چه می‌شود که اینطور می‌شود و این تفاوت‌ها از کجا ناشی می‌شود. تا اینکه در کتاب «کم‌عمق‌ها: اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» اثر نیکلاس کار - یکی از کتاب‌ها چالش کتابخوانی طاقچه - متوجه سازوکار تغییر مغز بر اثر ارتباطش با فناوری شدم. این کتاب، علاوه بر توضیح دقیق علمی این سازوکار، تغییرات ذهن و رفتار انسان‌ها بر اثر اختراعات مختلف در تمام طول تاریخ را شرح می‌دهد و مثال‌های مختلفی نیز می‌زند.

بعداً به مثال‌های دیگری نیز در زندگی خودم و دیگران فکر کردم:

- مدت‌ها اینگونه بودم که همواره هندزفری در گوش می‌گذاشتم و برای استفاده حداکثری از وقت، به چیزهای مختلف گوش می‌دادم (جدیداً بجای اینکار، این وقت‌ها را به فکر کردن اختصاص می‌دهم).
- مدت‌ها اینگونه بودم که حوصله خواندن هیچ کتابی نداشتم و نیازی هم برای اینکار احساس نمی‌کردم (جدیداً، سعی می‌کنم ۶۰ الی ۷۰ کتاب در سال بخوانم).
- مدت‌ها اینگونه بودم که اگر کتابی می‌خواندم، حوصله یادداشت‌برداری و انجام تمرینات آن کتاب یا فکر کردن به محتوا نداشتم (جدیداً، تمام این‌ها برعکس شده).

شما چه مثال‌هایی از این دست در زندگی خود تجربه کرده‌اید یا می‌کنید؟ آیا متوجه تغییری در آن هم شده‌اید؟

        
(0/1000)

نظرات

علی

1402/05/01

مشکل شبکه‌های اجتماعی اینه که آدم در معرض حجم عظیمی از اطلاعات قرار می‌گیره بدون اینکه تأملی کنه بر هر پست یا مطلب. مرتب از یک پست به یک پست دیگه اسکرول میکنه. امروز کلی پست و مطلب لایک میکنه فردا اصلا محتوای هیچ کدوم یادش نمیاد.
1
دقیقاً. این حجم زیاد از مطالب پراکنده خودبه‌خود فرصت تمرکز رو از من می‌گیره. 
قبلاً کتاب صوتی بیشتر دوست داشتم اما الان میبینم هیچ کتابی جای کتاب کاغذی را نمی گیرد 
1
👌👌
تجربه‌ای نزدیک در مورد کتاب‌های الکترونیک متنی دارم. هر چند، هنوزم اکثر کتابام الکترونیکی هست و بهشون مدیونم؛ چون کتابخونیم از اونجایی شروع شد که خیلی راحت کتابای الکترونیکی همه جا همراهم بود. 
آدم های توی شبکه های اجتماعی مثل موج سوارن؛ وقتی یه موج راه می افته یا روش سوار میشن و ازش برای دیده شدن و پول درآوردن و هرچیز دیگه ای بهره می گیرن با با برخورد موج کله میشن و موج از سرشون می گذره و بعد دوباره سرپا میشن. اما کتابخوانی مثل غواصی می مونه.. کتابخوان ها اونقدر توی عمق مشغول دیدن زندگی جاری توی دریا هستن که موج ها رو حس نمی کنن و تاثیری روشون نداره
1
چه تشبیه جالبی 👌👌