یادداشت محمدرضا هوری

                بسمه تعالی
بعد مدت‌ها می‌خواهم کتابی معرفی کنم. اسمش و طرح جلدش گویای همه چیز است. فقط آنکه بدانید ارواحی که در وادی‌السلام حضور دارند از اقصی نقاط جهان با زمانی‌هایی دور و نزدیک دور پسری جمع شده‌اند که سمیر پسر سعیدالسّوادی نیست ولی شبیه اوست. روایت‌ها همان است که پسری شبیه سمیر خواسته؛ در مورد سید.
برشی از کتاب:
فقط شنیدن روایت نیست که آدم را بزرگ می‌کند؛ گفتن روایت هم آدم را بزرگ می‌کند.
وقتی شروع کردم به گفتن دیدم روایت من برای ساکنان این جا عجیب است چون به عمرشان نشنیده بودند که پسری روی پرزهای تازه درآمده صورتش تیغ بکشد تا موهای صورتش زبر شود و زودتر صاحب محاسن شود و با همان تیغ دست ببرد توی شناسنامه‌اش و عدد نه جلوی چهار تاریخ تولدش را جوری بتراشد که بشود شش و همه این کارها را به خاطر این انجام بدهد که عکس کسی را که خیلی دوستش دارد بدوزد روی جیب سمت چپ پیراهنش و دلی پیدا کند مثل شیر، زیر سوت خمپاره‌ها راه برود مابین مین‌ها سینه‌خیز جلو برود، ترکش تنش را سوراخ کند و آخ نگوید و تا جایی که جان دارد برود جلو. برای هر کس که روایتم را می‌گفتم از قبل تر شروع می‌کردم، از همان جایی که به خودم گفته بودم: تو مرد شده‌ای باید بروی جایی که مردها می‌روند
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.