یادداشت رها

رها

1400/12/03

                کافکا در یکی از یادداشت هاش درباره ی نوع ادبیات مورد علاقه ش نوشته  که : اگر کتابی که می خوانیم با ضربه ای سنگین به جمجمه مان بیدارمان نکند، چرا باید آن را بخوانیم؟ که شادمان کند؟ ما می توانیم بدون این کتاب ها هم شاد باشیم. چیزی که ما احتیاج داریم، کتاب هایی است که مثل واقعه ای وحشتناک بر ما نازل شوند. مثل زخم مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش می داشتیم، یا مثل وقتی که در جنگل های خالی از انسان گم شده ایم. مثل خودکشی. کتاب ها باید دیلمی باشند برای شکستن یخ درون مان

این کتاب یه جورایی نقش همون دیلم رو بازی میکنه. حالا نه در حد شکستن اما یه چیزی تو همون مایه ها
:))
موضوع مورد بحث کتاب، تنهایی و انزوای بشر امروزیه. زندگی های آپارتمانی و محصور شدن در چهار دیواری های تنگ و دلگیری که به تابوت شباهت بیشتری دارن تا چیزی به اسم خونه. همه ی اینها سبب شده تا انسان ها خیلی بیشتر از گذشته از هم فاصله بگیرن و به انزوایی که این نوع زندگی به همراه اورده خو بگیرن

داستان کتاب راجع به مرد جوانی به نام "ترلکوفسکی" ئه که در آپارتمان جدیدی که صاحب قبلیش خودکشی کرده ساکن میشه اما رفته رفته و به خاطر سخت گیری همسایه ها، که از کوچکترین صدایی گله و شکایت می کنن، دچار انزوا میشه

وسواس فکری "ترلکوفسکی"، درباره ی سر و صدا، به قدری شدت می گیره که از تمام دوستانش کناره گیری میکنه و با پوشیدن دمپایی های ابری، برای جلوگیری از هر گونه صدایی، سعی میکنه جوری رفتار کنه تا بهانه ی جدید و تازه ای به دست همسایه های سخت گیرش نده. این کناره گیری ها و وسواس فکری رفته رفته باعث افسردگی و انزوای "ترلکوفسکی" میشه و اونو به مرزی از جنون و پارانویا می رسونه که تصور میکنه همسایه ها سعی دارن اونو به قتل برسونن
-----------
کتاب بدی نبود اما به نظرم کتابی نیست که هر کسی از خوندنش لذت ببره... فضای کتاب، شهر تاریک و افسرده ای رو به تصویر میکشه که امیدی به نجاتش نیست و مردمش محکوم به نیستی  هستن
دوستانی که سبک کافکا یا کامو رو می پسندن این کتاب می تونه براشون جالب بشه
^^
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.