یادداشت نیما اکبرخانی

زیتون سرخ: خاطرات ناهید یوسفیان
        خاطرات اولین زن اتمی ایران ، از تلخ تلخ تر بود. اصلا تلخ خیلی واژه ضعیفی بود برای نشون دادن عمق فاجعه . هرچند انتهای کتاب من و صاحب خاطرات هم عقیده ایم و هر دو معتقد به مهربانی بی کران خداوند متعال . ولی بعضی جاها واقعا دوست داشتم سرم و به دیوار بکوبم و بگم خدایا بس کن دیگه . نکته دیگه ای حتما باید ذکر کنم اینه که سختی هایی که من و ایل و تبارم طی هفت نسل کشیدیم اصلا با ایشون برابر ی نمی کنه . لذا اینکه هردو به یک چیز اعتقاد داریم نشون از صلابت اعتقاد ایشون و ناپختگی باور های بنده داره . 
خیلی درد داشت ، خیلی جاهای کتاب ولی نمی دونم چرا اونجایی که با دوتا بچه ، تو سرما ، مجبور بود ۲ تا بیست لیتری نفت و حمل کنه خیلی دلم سوخت . خیلی خیلی دلم سوخت.
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.