بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محبوبه طاهری

                زری از یوسف می‌پرسد: "تو می‌دانی سووشون چیست؟
یوسف می‌گوید: یک نوع عزاداری است. همۀ اهل ده بالا امشب می‌روند. یعنی سوگ سیاوش. اهل ده بالا هر سال بعد از درو می‌روند و وقت خرمن‌کوبی بر می‌گردند.
سووشون یا سیاوشون داستان حماسی، عاشقانۀ تلخ، غمگین و زیبا در روزهای قحطی و گرسنگی مردم در شیراز است که توسط زری روایت می‌شود.
داستان از روز عروسی دختر حاکم شروع می‌شود: 
و نان سنگکی که در اون روزهای قحطی نظیرش رو کسی ندیده بود. اون هم در موقعی که، به قول، یوسف می‌شد با همین نان یک خانوار را یک شب سیر کرد ... زری دست یوسف را گرفت و با چشم‌هایش التماس کرد و گفت: تو را خدا یک امشب بگذار ته دلم از حرف‌هایت نلرزد. و یوسف به روی زنش خندید. عروسی پر بود از افسران و مردان خارجی... 
یوسف مردی مهربان و شجاع و یکی از ارباب‌های شهر است، ولی برخلاف خیلی ارباب‌ها از وضعیتِ جامعه ناراضی و به تنگ آمده و با روشِ اداره کشور و حاکم مخالف است. تمام سعی خود را برای بهبودِ جامعه و کمک به رعیت‌ها می‌کند، اما بخاطر این روحیه و کارهای خیر خواهانه‌اش و مخالفت‌هایش با حاکم، دشمنانی برای خودش می‌تراشد. زری، همدم یوسف ، که در زندگی‌اش هیچ چیزی بیشتر از عشق و آرامش نمی‌خواهد، فعالیت‌های سیاسی شوهرش، دلش را می‌لرزاند. و از این رو همیشه همسرش را به آرامش و دوستی دعوت می‌کند. خانواده‌ای که سیمین دانشور به تصویر می‌کشید من را بر آن می‌دارد به این فکر کنم که زری است که سیمینِ بی‌فرزند را به آرزوی بچه‌دار شدنش می‌رساند. زری سه بچه دارد.
نگاه زنانه و سرشار از احساساتِ نویسنده در مواجهۀ شخصیت زرى با دنیاى پرآشوبِ قبل و بعد از شوهرش، گذر از روان رنج دیدۀ برآمده از فقدانى که براى او اتفاق مى‌افتد، درک متفاوت او از مسایل سیاسىِ جهان اطرافش در انتهاى داستان، از سووشون اثرى بى‌مانند ساخته است. داستان پر از جملات و توصیفات زیباست.
در قسمت جالبی از کتاب می‌خوانیم:
مک ماهون رو به زری ادامه داد: خوب که فکرش را می‌کنم می‌بینم همۀ ما در تمام عمرمان بچه‌هایی هستیم که به اسباب‌بازی‌هایمان دل خوش کرده‌ایم. وای به روزی که دلخوشی‌هایمان را از ما می‌گیرند، یا نمی‌گذارند به دل‌خوشی‌هایمان برسیم. بچه‌هایمان، مادرهایمان، فلسفه‌هایمان... مذهب‌مان... .
نامه‌ای که در آخر داستان به دست زری می‌رسد، به زیبایی، پایان بخشِ کتاب شده است:
(گریه نکن خواهرم . در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید:در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی«. سووشون، واقعاً، روایت عشق و فداکارى است» ترکیبی از عشق، تعهد، مهربانی، تسلیم‌نشدن در برابر ظلم و شجاعت.
زری:کاش دنیا دستِ زن‌ها بود. زن‌ها که زائیده‌اند، یعنی خلق کرده‌اند، و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدرِ تحمل و حوصله و یک نواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت عملاً خالق نبوده‌اند آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند! اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.