یادداشت علیرضا گلرنگیان

                از آنجا که از سه ستاره دادن واهمه دارم، دو ستاره می دهم امّا این به معنای آن نیست که از خواندن کتاب راضی نبودم. راستش را بخواهید، مستوری آن چنان که باید مرا در خودش غرق نکرد. بیش از هر چیز به ساختاری برای نمایش و فیلم شبیه بود تا داستان. چرا، کنجکاوی برای پیدا کردن علّت ها و سرنخ هایی که در طول داستان ذهنم را به خود مشغول کرده بودند، مرا پای کتاب نگه داشته بود. امّا از یک جایی به بعد تنها ورق می زدم تا هرچه زودتر تمام شود. نویسنده گفت و گو نویس قهّاری است امّا به همان اندازه از کنار پرداخت صحنه ها گذشته و ریتم تندی به داستان بخشیده. از طرفی تعداد زیاد شخصیت ها مرا سردرگم می کرد و ربط دادن ماجراها و آدم ها به یکدیگر بیش از پیش بر حیرتم می افزود. ابهری که بود؟ مازیار از کجا پیدا شد؟ نوروزی چه جور شخصیت و شکل و شمایلی داشت؟ بخشی از این انتقادات به سبک نوشتن مؤلف بر می گردد که نمایشی است. ممکن است این سبک برای بقیه محبوب باشد امّا برای من نه آنچنان که باید. به یاد بیاوریم سبک نوشتن احمد محمود را، با آن لحن گرم و گیرایش! با این حال از خواندن کتاب پشیمان نیستم. رزق من بود.
        
(0/1000)

نظرات

البته رها شدگی و نبود پیوستگی در خواندن را هم باید مزید بر علّت دانست. شاید اگر وقفه های درازمدّت در حین مطالعه رخ نمی داد، پاره ای از این ایرادات برطرف میشد.