یادداشت مجتبی بنی‌اسدی

حماسه غدیر
        شاهکار در شاهکار

آنچه از علامه امینی، صاحبِ الغدیر در ذهن دارم، همان عکسِ معروفش هست: چهارشانه با چشمانِ درشت و خیره به دوربین. ولی استاد محمدرضا حکیمی در کتابِ فوق‌العاده‌اش پشتِ این چهره را به خواننده نشان می‌هد.
علامه حکیمی در نیمه‌ی اول کتاب، اصلا معلوم نیست می‌خواهد از الغدیر بگوید و صاحبش. او به روش عقلی و نقلی، ولایت و خلافت حضرت امیر(ع) را اثبات می‌کند و چقدر عالی هم این کار را می‌کند. اما در نیمه‌ی دوم کتاب، معلوم می‌شود که کتاب، هدفِ دیگری هم دارد: معرفیِ شاهکارِ الغدیر و مؤلفش.
شاید برایِ من شیعه زشت باشد هیچ از الغدیر نخوانده‌ام. نمی‌دانم؛ شاید هم اصلا برایِ من درسِ دین نخوانده، سنگین باشد؛ که بعید می‌دانم. ولی خلاصه بگویم که هیچ نمی‌دانم از الغدیر. فقط شنیده‌هاست. شنیده‌هایی که می‌گوید «یک نفر عمرِ خودش را گذاشته و خیلی از کتابخانه‌های جهان را زیر و رو کرده. نسخ خطی و غیرخطی را درآورده. و ثمرش شده 20 جلد قلم زدن از ولایت امیرالمؤمنین(ع).» 
و استاد محمدرضا حکیمی، که انگار رابطه‌ی دوستانه و نزدیکی با علامه امینی دارد، از دغدغه‌ها و کارهایِ این علامه‌ی بزرگِ جهان اسلام هم نوشته. وقتی کارها و دغدغه‌هایِ علامه را می‌خوانی، می‌فهمی امینی کِه بوده و چه‌ها کرده. و ظاهرا چه ناگفته‌هایی که حکیمی با خودش خاک کرده.
خلاصه، در یک کتاب که خودش شاهکاری است، یک شاهکار دیگر معرفی شده. شاهکار در شاهکار شده!
      
7

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.