یادداشت نادیا جوینده
من شهد شیرین شربت حج را ننوشیده ام. با این کتاب اما از ابتدا همراه شدم. مروری به زندگیم از کودکی انداختم و آنجاها که ظلم آشکار کردم از نظرم گذشت. فکر کردم قصه ی حج رفتن من هم، باید چیزی شبیه معجزه باشد. در مدینه، با هر مسجد و داستان پیدایشش و فضا و حال و هوایش آشنا شدم. و در این میان، داستان مسجد مباهله و حال و هوای مسجد شیعیان برایم پر کشش تر بود. در مکه با روضه های بقیع اشک ریختم و با پلیس شرعیات آشنا شدم. فهمیدم این رعب و ترس حجاج از شرطه های عبوس آنجا بیخود نیست. عرفات و مشعر را با بهترین توصیفات ممکن درک کردم. و نمیدانستم غار حرا انقدر بالاست که دو سه ساعت از دامنه ی کوه راه دارد. یادم باشد زمانی را برای رفتن انتخاب کنم که اذان صبح آن بالا باشم. به همت بعضی حجاج افغان و پاکستانی که به سختی به حج میایند و فقط شبها اجازهی استفاده از اتاق هتل را دارند، غبطه خوردم. گریز به غدیر عالی بود. "غدیر را هم مثل عاشورا شلوغش میکردیم وضعمان این نبود." از واقعه ی فخ هیچ نمیدانستم. و این برایم مسجل است: سفرم را با رفتن به بازار سعودی حیف نمیکنم.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.