بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سهیل خرسند

                موضوع ساده، پرداخت قوی و نهایتا جمع‌بندی فوق العاده

این داستان نیمه‌بلند، کوتاه، نوول یا هرچه بشود که نامش را نهاد،
موجبات آشتی من با عالیجناب تولستوی را پس از قهر به سبب توصیف‌های آزاردهنده‌اش در «آنا کارنینا» فراهم آورد.
تولستوی برای من دو چهره دارد، نخست وقتی نوول‌های همانند «مرگ ایوان ایلیچ» و «شیطان» را خلق کرده که من هنگام خواندنش مبهوت توانایی‌های او می‌شوم و دوم وقتی رمان‌ بلند همانندِ‌«آنا کارنینا» خلق کرده، درست است که «جنگ و صلح» او را نخوانده‌ام،‌ اما با تعاریف دوستانم متوجه شده‌ام که توصیفاتش چند برابر آنا کارنیناست.
تولستوی است دیگر، او خدایگان توصیف در ادبیات روسیه محسوب می‌گردد و همین است که هست.

داستان این نوول، در مورد جوانی ۲۶ ساله به نام «یوگنی ارتینف» است که پس از مرگ پدرش و تقسیم ارثیه،‌ تصمیم می‌گیرد سهم برادرش را پرداخت و به اداره‌ی املاک خود بپردازد، هر چند اداره‌اش نیز به سبب بدهی‌هایی که پدرش برجا گذاشته آسان نیست.
من به سبب کوتاهی داستان، به جهت جلوگیری از اسپویل از ماجراهای کتاب چیزی نمی‌نویسم و فقط به این اشاره می‌کنم که در این داستان کوتاه،‌ تولستوی نگاه ویژه‌ای به موضوع «خیانت» دارد و در قالب شخصیت اول داستان خود این موضوع را واکاوی می‌کند.
درگیری‌های روحی و روانیِ‌ یوگنی ارتینف در ذهنش وقتی متوجه می‌شود که آن زن روستایی متاهل است و دگر بار وقتی پس از ازدواج به یادش می‌افتد و با او روبرو می‌شود برای من بسیار جالب بود.
تولستوی در انتهای داستان دو روایت از پایان کار شخصیت اول داستان خود می‌نویسد که برای من بسیار شیرین و جالب بود.

هشتم آبان‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.