یادداشت Sh M

Sh M

1400/11/08

                هروقت به جنگ فکر می‌کنیم یا ازش حرف می‌زنیم تنها تصویری که توی ذهنمونه و بر اساس اون نظر می‌دیم، روایتیه که مردها از جنگ داشتن. اینکه چطور فداکاری کردن. چطور از «ناموس» (!) و اموال و کشورشون دفاع کردن و تونستن پیروز بشن. اما من توی همه این روایتا یه جای خالی بزرگ می‌بینم و اون زاویه دید زنهاست. زن‌هایی که توی دوران جنگ فقط چشم انتظار پدرا و شوهرا و برادراشون نبودن بلکه باید پا می‌شدن و به جای اونها زندگی و کارشونو می‌چرخوندن. زن‌های کشاورز توی روستاهای خالی از مرد، زن‌های پرستار، خلبان هواپیمای جنگی، سرباز خط مقدم، پارتیزان، روسپی. زنهایی که «ناموس» هموطناشون محسوب می‌شدند و دشمنها بهشون تجاوز می‌کردن تا به اموال و متعلقات کشور مقابلشون آسیبی رسونده باشن. «پیکر زن هم‌چون میدان نبرد»... اسم شاعرانه‌ای که حقیقت زشت و تلخی رو در خودش داره...


 پ.ن. خیلی دوست دارم آثاری رو که از زاویه دید زنان درباره جنگ نوشته شده بخونم هر چند به جز «جنگ چهره زنانه ندارد» کتاب دیگه‌ای در این مورد پیدا نکردم. کنجکاوم بدونم تا به حال در کتاب -یا حتی نشریه‌ای- مطلب مشابهی درباره جنگ ایران و عراق چاپ شده؟
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.