یادداشت مهسا
دیروز
یادداشتی بر اِما: اِما، رمان چهارم جین آستن که در سالهای 1814-15 نوشته شد، به زندگی عمدتا چهار خانواده در ناحیهی هایبری انگلستان میپردازد. اِما شاید دوستداشتنیترین قهرمان جین آستن نباشد، اما بیشک مدرنترین کاراکتر زنیست که او خلق کرده است. اِما، بهقول نویسنده، دختری باهوش، زیبا، و با جایگاه اجتماعی بالا و ثروتمند است. با این حال او تا حدی لوس، خیالاتی و مغرور است. اِما کاراکتر اصلاحپذیریست که در پایان رمان با اوایل آن متفاوت است. آستن در اِما قدرت نویسندگیاش را با طنز قوی و محکمش، و شکل روایت دوگانهاش نشان میدهد. او درحالی که کل رمان را با دید سوم شخص روایت میکند، با ظرافت میان نظرگاه قهرمان داستانش و نظرگاه راوی، با پردهای که یک طرفش حقیقت است و طرف دیگرش خیال، فاصله ایجاد میکند. و خواننده بیش از آنکه در جهان واقعیت قرار گرفته باشد، در دنیای ذهن کاراکتر و خیالپردازیهای اوست و اتفاقات را با گذر از فیلتر دیدگاه کاراکتر مشاهده میکند. این هنری بود که بعدها توسط جویس و وولف شکوفا شد. دو مسئله ستونهای اصلی عمده آثار آستن را تشکیل میدهند: ازدواج و جایگاه اجتماعی. قرن نوزدهم عصری بود که آدمها براساس چند فاکتور مشخص، جایگاه اجتماعی و ارزششان مشخص میشد. فاکتورهایی مانند نام خانوادگی، میزان شهرت، سهم ارث، حلالزادگی، ثروت و جنسیت. این فاکتورها مشخصههایی بودند که بیش از خود آن شخص زندگیاش را شرح میداد. جین آستن با طنز پرقدرت بسیار ظریفش به نقد این جامعهی وابسته به جایگاهها و رتبههای اجتماعی میپردازد و آن را به سخره میگیرد. او این کار را تقریبا در همهی آثار قبلیاش نیز انجام میدهد. و ازدواج، مسئلهی دیگری که آستن در آن آنقدر تبحر دارد که در رمانهایش با خلاقیت و بهشکلهایی گوناگون پرداخته است. در این رمان، اِما با تصور اینکه در بهم رساندن آدمها استعداد دارد، خود را در مسائل عشقی جوانها دخالت میدهد و با وجود چندین اشتباه، همچنان نمیتواند جلوی خیالپردازیهایش را بگیرد. اِما گمان میکند میداند در دل هر کس چه اتفاقاتی در جریان است، غافل از اینکه در آیینهی حقیقت به دل خودش نگاهی بیندازد. رابطهی اِما و آقای نایتلی از بخشهای دلنشین داستان بود. آستن رمانهایش را بصری مینویسد. بهگونهای که قصه را هنگام خواندن میتوان تماشا کرد و کاراکترها را میتوان دید. او از توصیف بیش از اندازهی اتفاقات در تشخیصی دقیق و بهموقع خودداری میکند و سعی میکند بار عاشقانهی رمانش را در تعادل نگه دارد. حالا دیگر همهی رمانهای جین آستن را خواندهام و او را بیش از پیش دوست دارم. آستن یکی از مهمترین نویسندههای زن انگلستان و قرن ۱۸/۱۹ ام است. او رمان عاشقانهی غنی را در ادبیات انگلیسی توسعه داد. بهتر است پیش از زدن برچسبهایی همچون «سطحی» و «بیارزش» به این نویسنده، با خودش و عصر معاصرش آشناتر شد و عمیقتر آثار او را مطالعه کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.